۱۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

گرامیداشت ۲۵ سالگی سریال «فرندز» در سینما برگزار می‌شود

 

سریال دوستان یا فرندز

سینماپرس: با فرا رسیدن بیست و پنجمین سال ساخته شدن سریال «فرندز» یا «دوستان» برنامه ویژه‌ای برای نمایش آن در سینماها تدارک دیده شده است.

به گزارش سینماپرس به نقل از انترتینمنت ویکلی، دارو دسته «فرندز» بار دیگر جمع می‌شوند تا این بار ۲۵ سالگی این سریال پرطرفدار را گرامی بدارند.

طرفداران این سریال می‌توانند بار دیگر جنیفر آنیستون، کورتنی کاکس، لیسا کوردو، متیو پری، دیود شویمر و مت له‌بلانک را در کنار هم ببینند.

این جمع شدن به مناسبت ۲۵ سالگی این سریال و با اکران ویژه ۱۲ اپیزود به یادماندنی از این مجموعه در طول سه شب در پاییز امسال ممکن می‌شود.

در شب های ۲۳ سپتامبر، ۲۸ سپتامبر و ۲ اکتبر بیش از هزار سینما در سراسر آمریکا هر شب ۴ اپیزود از این سریال و در مجموع در سه شب ۱۲ اپیزود را اکران می‌کنند. اکران این سریال به صورت ۴K صورت می‌گیرد که از روی نسخه اوریجینال آن که با دوربین ۳۵ میلی‌متری گرفته شده بود، تهیه شده است. هر اکران شامل مصاحبه‌های ویژه و نیز بخش‌هایی است که قبلا هرگز دیده نشده است.

لیزا گریگوریان مدیر گروه تلویزیونی کمپانی برادران وارنر با اعلام این خبر گفت این برنامه برای پاسخگویی به طرفداران وفادار این سریال تدارک دیده شده است.

«فرندز» یا «دوستان» یک مجموعه کمدی موقعیت آمریکایی است که توسط دیوید کرین و مارتا کافمن ساخته و از ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۴ تا ۶ مه ۲۰۰۴ از شبکه ان‌بی‌سی پخش شد. این مجموعه در ۱۰ فصل ساخته شد.

«دوستان» نظرات مثبتی از منتقدان دریافت کرد و به یکی از محبوب‌ترین کمدی موقعیت‌های تاریخ تبدیل شد؛ در مجموع ۶۲ نامزدی جایزه امی به دست آورد و سال ۲۰۰۲ جایزه بهترین سریال کمدی را برای فصل هشتم گرفت.

۲۸ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۱۲ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

پاپیون جدید

 

نسخه کلاسیک «پاپیون» با یک پایان پوچ‌گرایانه، رفتارهای ضدحقوق بشری دولت فرانسه را به چالش می‌کشد.

  •  
  • پاپیون جدید، کارنامه سیاه حقوق بشر در فرانسه را تطهیر می‌کند
 

فیلم «پاپیون»، باسازی دوباره‌ فیلمی به همین نام است که در 1973 توسط «فرانکلین جی. شافنر» ساخته شد. این فیلم با الهام از کتابی به همین نام از «هانری شاریر»  روی پرده سینما نقش بست. کتابی که نخستین بار در 30 آوریل 1969 منتشر شد.

این کتاب بلافاصله پس از انتشارش در سال 1969 به پرفروش ‌ترین کتاب در فرانسه تبدیل شد و در ایران نیز با همین نام در یکی از مجلات دهه 1350 به صورت پاورقی منتشر شد و چندین ترجمه از آن تاکنون روانه بازار شده است.

هانر شاریر نویسنده رمان پاپیون

«پاپیون» نام مستعار نویسنده در دوران زندان است و رمان درباره رخدادهای مرتبط با دوران مجازات اوست که در یک دوره  14  سال  از 1931 تا 1945 در یکی از مستعمرات فرانسه‌، در جزیره‌ای دور دست زندانی شد. «شاریر» به اشتباه به جرم قتل در فرانسه محکوم به یک زندگی دشوار در زندان جزیره شیطان، در ناحیه گویان در شمال شرقی آمریکای جنوبی شد.

پس از مدت کوتاهی زندانی شدن در کین فرانسه،  پاپیون با یک کشتی به جزیره شیطان رفت و در آنجا با زندگی بی رحمانه زندانیان در مستعمره فرانسه مواجه شد، زندانی که خشونت و قتل در بین محکومانش متداول بود.

پاپیون نسخه جدید

پاپیون نسخه قدیمی

 پاپیون با «لوئیس دگا»، بانکدار پیشین محکوم به جعل و تقلب دوست می‌شود. او موافقت می‌کند که از دگا در مقابل زندانیان شروری که در تلاش برای کشتن او هستند، محافظت کند. نسخه کلاسیک «پاپیون» در سال 1973 با حضور دو ستاره قدرتمند سینما «استیو مک کوئین» و «داستین هافمن» ساخته شد.

سمت راست داستین هافمن / سمت چپ استیو مک کوئین

«پاپیون» روایت فرار غیر محتمل دو هم‌بند از زندانی واقع در جزیره گوآم فرانسه است که فرار از آن به خاطر مخاطرات دریایی، غیرممکن به نظر می‌رسد. شاریر دوبار، یکبار سه سال و بار دیگر به مدت پنج سال به دلیل فرار به زندان انفرادی فرستاده شد.

شاریر ماجرای فرار خود را در کتابی جنجالی و پرفروش منتشر کرد که مبنای دو فیلم‌ سینمایی و چندین سریال تلویزیونی متعدد شد، اما پاپیون محصول 2018 به کارگردانی «مایکل نوئر»  ملهم از فیلم  « شافنر» با شرکت استیو مک کویین و  داستین هافمن است. تفاوت فیلم جدید کارگردان دانمارکی، با نسخه کلاسیک شافنر تاکید بر تطهیر دولت ضد حقوق بشری فرانسه است. درواقع ادعای سازندگان نسخه جدید، با یک پایان بندی تازه ، ارائه عاقبت شاریر است.

 اما دو نکته قابل تامل در متن هر دو فیلم و کتاب شاریر، تاکید بر دوستی و اعتماد میان یک جاعل و یک سارق است که این رابطه به اهرمی برای زنده ماندن هردوی آنها  تبدیل می‌شود و این ترکیب بکر در شخصیت‌پردازی، محور اصلی درام در هر دو نسخه کلاسیک و باسازی شده است.

نسخه جدید «پاپیون» اثر گذاری خود را مدیون بازی‌های فوق العاده دو بازیگر اصلی فیلم است. «چارلی هانن» در این فیلم در تمامی  لحظات فیلم ، از استیو مک کوئین در نقش پاپی (شاریر) بدتر است و  نمی‌تواند تاثیر سال‌های حبس انفرادی را در شخصیت شاریر به تصویر ‌کشد.

اما زندگی شاریر در این کتاب پر از ادعا و ضدادعاست، مثلا دو کتاب در جواب کتاب پاپیون منتشر شده و یکی از کتاب‌ها با اتکا به مستنداتی اثبات نشده، تلاش می‌کند به مخاطبانش بقولاند که شاریر قاتل نبوده و برای چنین جرمی اصلا به زندان نرفته است. کتاب دیگری با مستندات ساده‌انگارانه‌ای، سعی در پروپاگاندا دارد. در کتاب دوم اشاره می‌شود، امکان نداشته که شاریر بتواند برای همه چیزهایی که می‌گوید، شاهدی داشته باشد. این دو کتاب در مخالفت با شاریر به دستور دولت فرانسه به نگارش درآمد تا کارنامه سیاه حقوق بشری این دولت، از ننگ بزرگی که در یک کتاب پرفروش و درنسخه سینمایی و کلاسیک پاپیون مورد توجه قرار گرفت، رهایی یابد. 

این دو کتاب اصرار داشتند  که ماجرای کتاب  «پاپیون»  یا واقعی نیست یا اگر هم در زندان‌هایی تبعیدی فرانسه در مستعمرات نظایر آنها اتفاق افتاده بود برای خود شاریر اتفاق نیفتاده و به روایتی 10 درصد از آنچه شاریر در این کتاب به نگارش درآمده بر سر شاریر آمده است.

در سال 2005 حتی یک مرد 104 ساله پیدا شد که ادعا کرد پاپیون واقعی اوست نه شاریر. اما شاریر از معدود زندانیانی بود که از زندان استعماری فرانسه با نام جزیره شیطان مشهور، توانست فرار بکند و مرگ او هم در ونزوئلا همزمان با اکران فیلم پاپیون همزمان شد.

اما پرسش این است که علی رغم ساخته شدن یک نسخه کلاسیک قابل اعتنا، چرا این فیلم پس از 45 سال دوباره باسازی شد؟ در یک شرایط آرمانی خیلی خوب است که فیلم‌های بسیار خوبی که به شکل فاجعه‌باری ساخته شده‌اند، باسازی شوند. تقریبا هیچ فیلمسازی به سراغ بازسازی فیلم‌هایی که خوب ساخته شده‌اند، نمی‌رود.

باسازی فیلم های خوب قدیمی به خصوص اثری مثل شاهکار شافنر که یکی از بهترین بازی‌های استیو مک کوئین و داستین هافمن را در اوج محبوبیت آنها در بر دارد ریسک بسیار بزرگی است، چون کمتری بازیگری رامی‌توان پیدا کرد که روی دست اساتید بلند شود، به خصوص دو هنرپیشه‌ای که هیچ کدام موقعیت مک کوئین و هافمن را ندارند.

طبیعی است که در نقد این اثر بحث مقایسه دو اثر پیش خواهد آمد، از این منظر   دلیلی برای بازسازی این داستان وجود ندارد و حتی می‌توان ادعا کرد، رامی مالک همتای قدرتمندی در طراز داستین هافمن نیست.

فیلم پاپیون سرگرم کننده است، هر چند کارگردان نوئر موفق نشده که به درونمایه این داستان یا جوهره روایی اثر دست پیدا کند. فیلم فعلی بسیاری از دیالوگ‌های فیلم کلاسیک شافنر را حتی تکرار می‌کند که این دیالوگ‌های فضای واقع‌گرایانه فیلم را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

نوئر نمی‌تواند خودش را از تاثیر فیلم شافنر خلاص کند.  پاپیون محصول 1973 یک اثر حماسی بود که در آن وحشی گری زندانبانان گیرایی داشت، چون کاریکاتور نبود، متاسفانه در نسخه جدید، زندان و زندانبانان بسیار کاریکاتوری هستند.

روایت جدید فیلم شافنر از نظر کیفیت کار قابل قیاس و حتی در نمایش شرایط زندان و فجایع تبعیدگاه از فیلم نسخه کلاسیک فراتر نمی‌رود. این داستان قدیمی تنها مشکلی که دارد با پایان بندی مرسوم امروز هالیوود، دولت فرانسه و ستم دستگاه قضایی این کشور را با یک پایان شاد خوشحال کننده، به خوبی تطهیر می‌کند. نسخه جدید امید و مقاومت را برجسته می‌کند، در صورتیکه نسخه کلاسیک با یک پایان پوچ‌گرایانه،  رفتارهای ضدحقوق بشری دولت فرانسه را به چالش می‌کشد.

۲۶ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

فیلم‌های علمی تخیلی شاخص در قرن ۲۱

 

هالیوود

سینماپرس: محبوب‌ترین فیلم‌ها در ژانر علمی تخیلی که از سال ۲۰۰۰ تا کنون اکران شده اند را معرفی می‌کنیم.

به گزارش سینماپرس، در قرن بیست و یکم با وجود پیشرفت تکنولوژی، جلوه‌های بصری باعث آسیب زدن به داستان‌ها شده و فیلمنامه‌هایی که عمق فکری ندارد سینمای علمی تخیلی را به خطر انداخته اند. اما هنوز هم فیلم‌هایی هستند که در این ژانر حرف‌های زیادی برای گفتن در مورد گذشته، حال، آینده و وجود بشریت خواهند داشت.

فیلم‌هایی مانند «۲۰۰۱:یک ادیسه فضایی»، «سولاریس»، «برزیل»، «متروپلیس» و «بلید رانر» با اینکه قدیمی هستند، اما هنوز هم بر ما تاثیر می‌گذارند. جلوه‌های بصری که داستان این فیلم را تغذیه می‌کنند، بینش، آینده نگری و حال و هوای مخاطب را عمیقاً تحت تأثیر قرار می‌دهد.

کارگردان‌های بزرگی هستند که فیلم‌های علمی تخیلی منحصر به فردی را در این عصر ساخته اند که در ادامه به معرفی آن‌ها می‌پردازیم.

 

لوپر Looper

فیلم‌های علمی تخیلی شاخص در قرن ۲۱+تصاویر

لوپر یک فیلم موفق در ژانر علمی تخیلی است که توسط رایان جانسون نویسندگی و کارگردانی شده است و بهترین فیلم او بعد از «آجر» است.

در سال ۲۰۷۷ یک گروه مافیایی از سفر زمان غیر قانونی استفاده می‌کند و کسانی را که می‌خواهند از بین ببرند به گذشته می‌فرستند تا توسط لوپرها کشته شوند. یکی از این لوپرها که قربانی‌هایی از آینده را می‌کشد شخصیتی به نام جو است. اما این بار قربانی جدید او، خودش است که از سی سال آینده و به همین خاطر نمی‌تواند آینده خودش را بکشد چون در این صورت خودش نیز نابود خواهد شد و  حالا در پی حل این مشکل است.

این فیلم علمی تخیلی یک فیلمنامه هوشمند و تدوینی بسیار چشمگیر دارد که وقتی با بازی بی نظیر جوزف گوردن ترکیب می‌شود، به فیلمی تبدیل خواهد شد که از ابتدا تا پایان هیجان انگیز است. در حالی که این فیلم بر روی سفر زمان تمرکز دارد، اما در واقع بررسی انتخاب‌های ما در زندگی است که آینده و گذشته ما را تغییر می‌دهد.

****

برف شکن Snowpiecer

فیلم‌های علمی تخیلی شاخص در قرن ۲۱+تصاویر

بونگ جون هو که اخیرا جایزه نخل طلای کن را دریافت کرده است، یکی از بهترین کارگردان‌های معاصر است. کار شگفت انگیز او بر این فیلم که بر اساس یک کتاب کمیک فرانسوی است شاید بهترین انتخاب برای این است که با سینمای متنوع او آشنا شویم.

در سال ۲۰۳۱، یک آزمایش برای متوقف کردن گرمای جهانی با شکست مواجه می شود و جهان به عصر یخبندان باز می گردد. مردم اندکی که از این حادثه جان سالم به در برده اند، باید بر روی یک قطار به نام «برف شکن» زندگی کنند. اما مردم این قطار همانطور که اغلب در دنیای واقعی می‌بینیم به دو دسته تقسیم شده اند.

این فیلم بازیگران رویایی مثل کریس اوانز، ادهریس، جان هارت، تیلدا سوینتون و اوکتاویا اسپنسر را داراست.

****

دنی دارکو Donnie Darko

فیلم‌های علمی تخیلی شاخص در قرن ۲۱+تصاویر

دنی دارکو تنها در ۲۸ روز فیلمبرداری شد و فیلمی است که برای هر نوع مخاطبی درک و فهم آن سخت است. این یک فیلم مبهم است که از روز اکرانش جنجال‌های زیادی را به وجود آورد و هنوز هم نظریه‌های زیادی در مورد آن مطرح می‌شود. ریچارد کلی کارگردان این فیلم بعد از این فیلم به گونه‌ای محو شد و تنها چند فیلم افتضاح را ساخت، اما دنی دارکو شگفت انگیز باقی ماند.

در یک شب در سال ۱۹۸۸، یک مرد جوان به نام دنی دارکو توسط یک خرگوش انسان نما به بیرون خانه کشیده می‌شود تا یک راز را به او بگوید. این موجود عجیب به دارکو می‌گوید، در طی ۲۸ روز و ۶ ساعت و ۴۲ دقیقه و ۱۲ ثانیه دیگر دنیا پایان می‌یابد.

دنی دارکو نمی‌تواند از پس این اتفاق شوکه کننده بر آید و به خاطر این راز بزرگ، تمام روایطش را بقیه قطع می‌کند و به دنبال این خرگوش راز آلود می‌رود. بدون شک دنی دارکو یکی از اصیل‌ترین نمونه‌های فیلم‌ها در ژانر علمی تخیلی است.

****

ورود Arrival

فیلم‌های علمی تخیلی شاخص در قرن ۲۱+تصاویر

ورود یک فیلم پر زرق و برق دیگر از دنیس ویلنو است، که بر اساس داستان کوتاه تد چیانگ به نام «داستان زندگی تو» ساخته شده است.

لوئیس بنکس، یک زبان شناس ارتشی است. وقتی چندین سفیه فضایی بر روی زمین فرو می‌آید، دنیا متزلزل می‌شود. تلاش‌هایی برای ارتباط با بیگانگان که هدف آن‌ها نامشخص است آغاز شده و لوئیس بنکس برای این کار فرا خوانده می‌شود. یان دونلی فیزیکدان برای کمک به او انتخاب شده است و مهمترین ماموریت این دو این است که تشخیص دهند این بیگانگان صلح جو هستند و یا برای جنگ آمده اند. چالش دیگر آن‌ها در این میان این است که ارتش راه حمله را پیش گرفته است.

ویلنو موفقیت بالایی در لمس فلسفه در این فیلم کسب کرده است؛ این فیلم یک معجزه است که رابطه بین زبان و اندیشه را بررسی می‌کند و ما را توسط سینمای بزرگ خود مجذوب می‌کند.

****

بلید رانر ۲۰۴۹ Blade Runner ۲۰۴۹


فیلم‌های علمی تخیلی شاخص در قرن ۲۱+تصاویرفیلم سینمایی بلید رانر که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد، اقتباسی از رمان فیلیپ کی دیک بود و توسط ریدلی اسکات ساخته شد. بلید رانر ۲۰۴۹ نیز که ۳۵ سال بعد از این فیلم آمده است، به یکی از شگفت انگیزترین فیلم‌های علمی تخیلی قرن ۲۱ تبدیل شده است.

در بلید رانر ۲۰۴۹، داستان ۳۰ سال بعد از اولین فیلم را شاهد هستیم. مامور «کِی» که برای پلیس لس آنجلس کار می‌کند، پرده از یک راز طولانی بر می‌دارد که جامعه را به هرج و مرج می‌کشد. برای جلوگیری از یک فاجعه، او باید شکارچی سابق به نام ریک دکارد را پیدا کند تا به سوال‌های او پاسخ دهد.

ویلنوو داستانی خلق می‌کند که پر از تاریکی است. دنیایی که از نظر فیزیکی در حالی فروپاشی است. راجیر دیکینز، مدیر تصویر برداری این فیلم است است و در موفقیت آن نقش بسزایی داشت. همه می‌دانند که اسکار به داستان‌های سیاه جایزه نمی‌دهد، اما او در نهایت جایزه بهترین تصویر برداری را بعد از ده دوره نامزدی دریافت کرد.

۲۳ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۳۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

بهترین نقش آفرینی های سینمایی سال 2019 را بشناسید

بیش از نیمی از سال گذشته و همانطور که انتظار می‌رفت نقش‌آفرینی‌های خارق‌العاده‌ای داشته‌ایم که می‌توانیم در مورد آن‌ها صحبت کنیم. بسیاری از این بازی‌ها مربوط به فیلم‌های مستقل و هنری بوده، اما برخی فیلم‌های بزرگ نیز وجود دارند که ارزش صحبت کردن از آن‌ها در این زمینه را دارا هستند.

به گزارش مووی مگ به نقل از برترین ها، برخی از این نقش‌آفرینی‌ها ممکن است در مراسم اهدای جوایز سینمایی در پایان سال در خاطر داوران باقی مانده باشند و شوربختانه برخی نیز فراموش خواهند شد. با این وجود این نقش‌آفرینی‌ها دستکم ارزش صحبت کردن را دارند. در ادامه قصد داریم شما را با بهترین نقش‌آفرینی‌های سال ۲۰۱۹ تاکنون در دنیای سینما آشنا کنیم.

۱۰. ماتیاس اسخونارتس - «موستانگ»

«اگر می‌خواهی اسبت را کنترل کنی، باید اول خودت را کنترل نمایی». یکی از بهترین فیلم‌های جشنواره ساندنس، «موستانگ» (The Mustang) یک فیلم پویا و زیبا و اولین تجربه کارگردانی لور ده کلرمون-تونر در مورد رابطه نزدیک بین یک زندانی سرسخت و یک اسب وحشی است. این فیلم ماهیتی بسیار قابل پیش بینی دارد و شاید با فیلم «سوارکار» (The Rider) که سال قبل منتشر شد در جایگاه پایین‌تری قرار دارد، اما چیزی که این اثر را متمایز می‌سازد تصویرسازی صادقانه از رابطه‌ای که گفته شد و پردازش شخصیت‌هاست. ماتیاس اسخونارتس، بازیگر بلژیکی فیلم از سال ۲۰۱۱ و با فیلم «سرسخت» (Bullhead) درخشش خود را آغاز کرد و در این فیلم نیز بار دیگر بازی خارق‌العاده‌ای از خود ارائه داده است.

اسخونارتس در این فیلم نقش یک زندانی در نوادا را بازی می‌کند که محل زندگی او در مجاورت بیابان و کوهستان‌های منطقه قرار دارد. او برای دوره بازپروری‌اش به مزرعه‌ای فرستاده شده که در آن زندانیان به آموزش موستانگ‌های وحشی مشغول می‌شوند. این فیلم از آن فیلم‌های پر از دیالوگ نیست و داستان پیچیده‌ای نیز ندارد، اما بن‌مایه شاعرانه آن به اندازه کافی هیجان انگیز و جذاب است و البته بازی کاملاً متعهدانه اسخونارتس نیز قدرت داستان را دوچندان می‌کند. حتی وقتی که شخصیت او ساکت و مودب است نیز می‌توان انرژی منفی موجود در حرکات او را که از فاجعه خبر می‌دهد درک کرد. این سبک بازی همواره یکی از نقاط قوت اسخونارتس بوده است. او می‌تواند نقش یک مرد حساس را بازی کند و همزمان شخصیتی شرور باشد.

۹. الیویا وایلد - «ویجیلانته»

الیویا وایلد یکی از آن بازیگرانی است که لیاقت بسیار بیشتر از آنچه که بدست آورده دارد. او هرازگاهی نقش مهمی در فیلم‌های مستقل بازی می‌کند و کارنامه هنری قابل توجهی نیز دارد، اما نقش‌هایش عمدتاً مورد بی‌مهری قرار می‌گیرند. امسال، اما به لطف تحسین منتقدان، وایلد به خاطر اولین تجربه کارگردانی خود در فیلم کمدی «خرخوان» (Booksmart) مورد توجه قرار گرفته، اما همه بازی خارق‌العاده‌اش در فیلم «ویجیلانته» (A Vigilante) را نادیده گرفته‌اند. از عنوان فیلم شاید چنین بربیاید که باید انتظار چیزی شبیه «تله مرگ» (Death Wish) را داشته باشید، اما «ویجیلانته» فیلم متفاوتی است که ممکن است برخی را ناامید سازد، زیرا آن فیلم انتقامی که به نظر می‌رسد نیست.

تُن و گام بندی فیلم نیز مناسب همه نبوده و به خاطر ماجرای داستان، تماشای آن ممکن است دردناک باشد. الیویا وایلد در این فیلم نقش زنی را بازی می‌کند که از لحاظ جسمی و روحی تحت شکنجه قرار می‌گیرد. او یک گرگ تنهاست که به زنان قربانی تجاوز کمک کرده که با زور از دست شکنجه‌گران خود فرار کرده و در مقابل نیز هیچ چیز عایدش نمی‌شود. بازی وایلد در این نقش بسیار تاثیرگذار است. شخصیت او همواره با حملات وحشت مواجه شده و وایلد نیز به شکلی حیرت انگیز بین احساسات شخصیت خود تعادل برقرار می‌کند.

۸. مدس میکلسن - «شمالگان»

جو پنا با کانالی مختص موسیقی و فیلم کوتاه در یوتیوب برای خود نامی دست و پا کرد. او همچنین آگهی‌های تبلیغاتی کوتاهی نیز ساخته و برای اولین فیلم بلند خود نیز بهترین بازیگر ممکن را انتخاب کرد. فیلم‌هایی که در مورد نجات از شرایط سخت هستند می‌توانند بهترین عرصه برای بازیگران به منظور نمایش دادن استعداد‌های خود باشند، کاری که پیش از این توسط تام هنکس، جیمز فرانکو، لیام نیسن، رابرت ردفورد و بسیاری دیگر انجام شده است.

اکنون مدس میکلسن این فرصت را یافته که تمام بار فیلم «شمالگان» (Arctic) را روی شانه‌های خود با کاریزمایی دوست داشتنی به دوش بکشد و تنش بی‌محابای ناشی از رنج، عذاب و درماندگی شخصیتش را به تصویر بکشد. کسانی که به دنبال یک روایت توصیفی هستند هیچ فلش‌بک به زندگی گذشته، عکس‌های خانوادگی یا مونولوگ خاصی در مورد عواقب سقوط هواپیمایی که میکلسن قربانی آن است نخواهند دید، اما تغییرات چهره میکلسن بسیار بهتر و رساتر از هر مونولوگی سخن می‌گوید. او امیدش را از دست می‌دهد، آن را باز می‌یابد و تمام توانش را به کار می‌گیرد. فیلم «شمالگان» مولفه‌های تاثیرگذار دیگری مانند فیلمبرداری و فضای فیلم را نیز دارد، اما چیزی که این فیلم را به یادماندنی می‎‌سازد بدون شک بازی کنترلی میکلسن است.

۷. ایزابلا هوپرت - «گرتا»

شاید فیلم بزرگی نباشد، اما «گرتا» (Greta) برای علاقمندان به فیلم‌های تریلر تعقیبی دهه ۹۰ هیجان‌انگیز خواهد بود. این فیلم خیلی به مکان‌های غیرقابل پیش بینی نمی‌رود و در برخی صحنه‌ها نیز چندان راضی کننده نیست، اما در کل می‌توان آن را فیلمی جذاب دانست. دلیل عمده جذابیت این فیلم بازی تحسین برانگیز ایزابل هوپرت، بازیگر افسانه‌ای فرانسوی است که به گفته خودش تاکنون نقش یک سایکوپات را بازی نکرده بود.

در سکانسی که گرتا سرنگی مرگبار را در گردن مردی که تسلیم شیطان شده فرو می‌کند، هوپرت اولین کاری که به ذهنش خطور می‌کند را به صورت فی‌البداهه انجام می‌دهد: رقصیدن. همین حرکات هستند که باعث شده بازی او غیرقابل پیش‌بینی و بسیار لذت بخش باشد. جای تعجب ندارد که استودیو سازنده تصمیم گرفت سکانس رستوران را به عنوان اولین کلیپ تبلیغاتی فیلم منتشر سازد.

۶. الیزابت ماس - «بوی او»

تماشای این فیلم برای همه آسان نیست و شاید برای برخی خسته کننده باشد. مهم نیست در پایان چه فکری در مورد این فیلم می‌کنید، اما همه در مورد یک موضوع با هم توافق خواهند داشت: درخشش الیزابت ماس در فیلم. در سه بخش اول فیلم شاید به این نتیجه برسید با شخصیت‌هایی روبرو هستید که هیچ ایده‌ای نسبت به آن‌ها ندارید. این موضوع ارتباط برقرار کردن با فیلم و داستان را دشوار می‌سازد.

اما بازی ماس چنان قدرتی دارد که نمی‌توانید چشمتان را از او بردارید و بازی طبیعی و تاثیرگذارش توجه شما را به خود جلب می‌کند. بازی ماس در این فیلم قابل توجه بوده و یکی از آن نقش‌آفرینی‌هایی است که تاکنون از او ندیده‌ایم. بازی او در فیلم «ما» (Us) را نیز نباید نادیده گرفت که در مدت کوتاه حضورش در داستان توجه همه را به خود جلب می‌کند.

۵. آنر سوینتن برن - «یادگاری»

فیلم «یادگاری» (The Souvenir) به کارگردانی جوانا هاگ یک فیلم رویایی و جاه‌طلبانه است که فرصتی را برای درخشش در اختیار آنر سوینتن برن قرار می‌دهد. داستان فیلم در اوایل دهه ۸۰ روایت شده و برن نقش یک دانشجوی جوان فیلمسازی به نام جولی را بازی می‌کند که شیفته مردی می‌شود که از لحاظ شخصیتی کاملاً متفاوت از اوست و در حالی که او خبر ندارد در واقع یک معتاد به هروئین است.

برن دختر تیلدا سوینتن است که در این فیلم نقش مادر متمول آنر را بازی می‌کند. این فیلم اولین بازی سوینتن کوچک در نقش اول داستان است که می‌توان آن را بهترین نقش‌آفرینی او نیز دانست. زیبایی بازی او در لحظه‌های سکوت و بدون دیالوگش نهفته است و شخصیت خود در داستان را با مهارت و به روشی صادقانه و قابل باور خلق می‌کند. فیلم اجازه می‌دهد که اتفاقات ماجرا با برداشت‌های بلند پیش بروند تا زمانی که مخاطب همراه با جولی نفس می‌کشد و برن نیز به خوبی عناصر احساسی حیاتی شخصیتش را پیدا می‌کند. جولی آسیب‌پذیری‌های خاص خودش را داشته و از عدم اطمینان رنج می‌برد و برن نیز به خوبی و تماماً این جنبه‎‌های شخصیت خود را درک کرده است. قسمت دوم این فیلم نیز در راه است و بار دیگر می‌توانیم شاهد یک بازی خیره کننده دیگر از برن باشیم.

۴. لوپیتا نیونگو - «ما»

«ما» (Us) به عنوان یکی از محبوب‌ترین و مورد انتظارترین فیلم‌های امسال بار دیگر مهارت‌های کارگردانی و داسان پردازی جوردن پیل و قدرت او در خلق فضای دلهره آور را به تصویر کشید. او بار دیگر بخش زیادی از داستان شخصیت‌هایش را خودش می‌نویسد. اگر چه همه بازیگران فیلم بازی‌های قابل توجهی از خود ارائه می‌دهند، اما این لوپیتا نیونگو است که فیلم را می‌دزدد و ما را به یاد بازی‌های خارق‌العاده تاریخ سینما در نقش دو شخصیت متفاوت با استفاده از یک بازیگر می‌اندازد.

بازی نیونگو در این فیلم را باید یک کلاس بازیگری مجانی دانست که نباید از دست داد. او در این فیلم بیش از هر چیز دیگری با چشمانش بازی می‌کند و چه چشم‌های حیرت انگیزی. او در این فیلم نقش یک مادر ظاهراً ساده و معمولی به نام آدلاید و همزاد شیطان صفتش، رِد، را بازی می‌کند. او هر دو نقش خود را به خوبی ایفا می‌کند که می‌توان آن را بهترین نقش‌آفرینی این بازیگر بااستعداد تاکنون دانست که به خوبی توانسته انرژی، غم و ترس را به شخصیت خود در فیلم بیاورد. او در هر صحنه‌ای که بازی می‌کند و در قالب هر شخصیتی که هست، فیلم را از آنِ خود می‌سازد.

۳. جولین مور - «گلوریا بل»

وقتی که به سراغ بازسازی یک فیلم می‌روید و می‌خواهید به شکل برداشت به برداشت آن را بازسازی کرده و به یک فیلم بزرگ تبدیل کنید، ساخت فیلمی به تاثیرگذاری فیلم اول نه تنها دشوار است بلکه برای شخصیت نقش اول داستان نیز بسیار سخت است که آن شخصیت را طوری بازی کند که تازگی داشته باشد. اما جولین مور در فیلم «گلوریا بل» (Gloria Bell) دقیقاً همین کار را کرده است.

این بازسازی به خوبی فیلم اصلی با عنوان «گلوریا» به کارگردانی سباستین للیو و بازی پائولینا گارسیا بود و بخش قابل توجهی از موفقیت فیلم مرهون بازی خارق‌العاده جولین مور است. او در نقش اول داستان چنان آسیب‌پذیر، دوست داشتنی و همزمان قدرتمند است که هیچگاه از تماشای شخصیت او خسته نمی‌شوید. در واقع هر بار انتظار بیشتر و بیشتری از او دارید. بدون شک اگر این فیلم اوایل سال میلادی کنونی منتشر نمی‌شد، جولین مور شانس بیشتری برای مورد تحسین قرار گرفتن توسط منتقدان داشته و شانس بیشتری در فصل جوایز سینمایی نیز داشت.

۲. تارون اگرتون و جیمی بل - «راکت‌من»

بعد از فیلم موفق «راپسودی بوهمیایی» (Bohemian Rhapsody)، باید خوشحال باشیم که فیلم «راکت‌من» (Rocketman) نیز عدالت را در حق شخصیت، میراث و موسیقی التون جان انجام داد. این فیلم از جنبه تاریک زندگی این موسیقیدان دور نمی‌شود و گاهی اوقات ریسک‌هایی نیز انجام می‌دهد. تبدیل فیلم به یک جعبه موسیقی نیز ایده جالبی بوده، اما برای اینکه همه چیز خوب باشد به بازیگر مناسب نیاز دارید و تارون اگرتون نیز همان بازیگر مناسب برای این نقش است.

او انرژی و جذابیت خاصی به نقش خود می‌دهد که در سکانس‌های پرجنب و جوش فیلم شاد و فریبنده و در سکانس‌های دراماتیک شکننده قلب‌هاست. از همه مهم‌تر اینکه او خود تمام آهنگ‌های موجود در فیلم را خوانده و وقتی نتیجه را می‌بینید متوجه می‌شوید که چنین استراتژی بسیار موثر و مهم است. او از اعماق قلبش آواز می‌خواند و آهنگش را حس می‌کند، چیزی که معنای آن‌ها در داستان است. وقتی از اگرتون صحبت می‌کنیم نباید جیمی بل را فراموش کنیم. جنبه دوستی و مشارکت خلاقانه بین شخصیت برنی تاوپین و التون جان به احتمال فراوان بهترین بخش از فیلم است و بل نیز به همان خوبی تارون در نقش برنی فرو رفته است.

۱. آنتونیو باندراس - «درد و شکوه»

سال ۲۰۱۹ پدرو آلمودوار با یک فیلم بسیار شخصی و هوشمندانه به نام «درد و شکوه» (Pain and Glory) بازگشت. این فیلم که هوشمندانه نوشته شده و از لحاظ فضای داستانی بسیار قوی ساخته شده در مورد پیری، مرگ، اضطراب، افسردگی، اعتیاد، فیلمسازی، کودکی، مادر بودن، افتخار و از همه بیشتر، درد است. این فیلم که به تاثیرگذارترین شکل ممکن با افشاگری‌های غافلگیر کننده، لحظات احساسی و حتی سکانس‌های زیبای انیمیشن ساخته شده نشان می‌دهد که آلمودوار هنوز هم یکی از بهترین کارگردانان جهان است. گاهی اوقات گفته می‌شود که یک بازیگر برای ایفای یک نقش خاص به دنیا آمده و این موضوع کاملاً در مورد آنتونیو باندراس در این فیلم صدق می‌کند.

او در این فیلم نقش سالوادور مالو را بازی می‌کند، یک فیلمسازی کهنه کار اسپانیایی که از درد عضلانی، درد مفاصل، وزوز گوش، اعتیاد و بسیاری مشکلات دیگر رنج می‌برد. باندراس همکاری‌های متعددی با آلمودوار داشته، اما به سختی می‌توان نقشی را پیدا کرد که چنین عمیق و غنی نوشته شده و او با مهارت تمام به شکل کامل آن را به تصویر بکشد. در بازی باندراس می‌توان ریزترین و جزئی‌ترین نمود‌های درد و رنج فیزیکی و روانی شخصیت اصلی داستان را دید و حس کرد. 

۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۵۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

یادبود روز خبرنگار

خبرنگار پرس تی وی و سرباز اسرائیلی

۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۱۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

عکس های تاریخی!

هیتلر در کنار مقبره ناپلئون ژوئن 1940

۱۶ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

کاریکاتوریست ایرانی، دارنده اسکار درگذشت

 

دارنده اسکار جهانی کاریکاتور بر اثر سانحه اتومبیل درگذشت.

 

به گزارش ایلنا، شهرام رضایی، کارتونیست روز دوشنبه (۱۴ مرداد ماه) بر اثر یک سانحه و تصادف، در سن ۴۱ سالگی درگذشت. این حادثه زمانی رخ داد که ایشان از ماشین پیاده شدند تا وسیله‌ای را بردارند، ماشین دیگری با ایشان تصادف کرد که منجر به فوتش شد.

هادی مظفری (مدیرکل هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) در پی ضایعه ناگهانی در گذشت هنرمند کارتونیست؛ شهرام رضایی پیام تسلیتی برای بازماندگان آن مرحوم فرستاد.

مظفری در این پیام آورده است: از شنیدن خبر فوت ناگهانی هنرمند کارتونیست، شهرام رضایی بسیار متاثر شدم. جامعه هنری بار دیگر در غم از دست دادن یکی از هنرمندان مطرح این حوزه به سوگ نشست. این واقعه دردناک را خدمت اهالی فرهنگ و هنر و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می کنم و از درگاه خداوند متعال برای بازماندگان صبر مسالت دارم.

شهرام رضایی در دوره زندگی کوتاه خود، صدها جایزه داخلی و خارجی هنری در زمینه طراحی، نقاشی، کارتون دریافت نموده بود. از مهمترین جوایز وی می‌توان به دریافت اسکار جهانی کاریکاتور در سال ۱۳۹۶ ،جایزه دوم جشنواره بین‌المللی «آیدین دوغان» اشاره کرد. شهرام رضایی علاوه بر هنرمند، استاد دانشگاه و مدرس خوبی برای پرورش نسل هنری آینده این مرز و بوم بود.

  

۱۵ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

لئو روخاس در تهران/آهنگساز مشهور و پرطرفدار جهان در تهران


نوازنده جهانی فلوت و پن فلوت برای سومین بار پیاپی ۲۲ و ۲۵ مرداد در تالار بزرگ وزارت کشور در تهران روی صحنه خواهد رفت.

لئو روخاس که در دو سال گذشته با ۱۰ سانس اجرا در تهران میزان حدود ۲۰ هزار مخاطب موسیقی در کشور بود، برای سومین بار قرار است در تالار وزارت کشور روی صحنه برود و در صورت اتمام بلیت‌های این کنسرت تا روز برگزاری برنامه او توانسته حدود ۳۰ هزار مخاطب کنسرت را در ایران میزبانی کند. 

اخبار چهره ها _ او پیش از سومین حضور متوالی خود در تهران درباره این تجربه و حضورش در سرزمین شعر و فرهنگ معتقد است: «پیش از اجرای کنسرت در ایران شناخت من از این کشور تنها مختص به فوتبالش بود. فوتبال ملی ایران را دنبال می کردم ولی کنسرتم باعث شد با آداب و فرهنگ این کشور بیشتر آشنا شوم و در این اجراها متوجه شدم مردم ایران مردمانی بسیار با احساس و خوش برخورد هستند.»

روخاس درباره اجرای مرداد امسال نیز معتقد است: «برای این اجرا باز هم قطعا با تفاوت های بسیار نسبت به کنسرت قبلی روی صحنه خواهم آمد و برنامه ریزی ویژه ای در این باره دارم. برخی آثار جدید را اجرا خواهم کرد و در این بین تمام تلاشم این است که بتوانم بار دیگر مخاطبان حاضر در سالن را غافلگیر کنم.»

او در اجرای قبلی خود در تهران و در حالی که به زبان انگلیسی سخن می‌گفت رو به حضار گفت: «درست است که هم اکنون در تهران هستم اما سفر من به تهران درست از زمانی آغاز شد که پیشنهاد اجرا در کشور شما به من داده شد. من از همان روز تهران بودم و به راستی خودم را در ایران احساس می کردم. به راستی که من امشب به آرزو و رویایم رسیدم.»

لئو روخاس متولد ۱۹۸۴ در اکوادور است. این موزیسین در فصل پنجم مسابقه استعدادیابی Das supertalent پیروز شد و بعد از آن به شهرت زیادی دست پیدا کرد و با آثارش در نقاط مختلف دنیا روی صحنه رفت.

۱۳ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۴۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

محمود دولت‌آبادی بنیانگذار ادبیات بومی و هنرمندی مجروح از درد درون




محمود دولت‌آبادی زاده 10 مرداد 1319 در روستای دولت‌آباد سبزوار یکی از بزرگترین‌ نویسندگان معاصر ایران است. او از معدود نویسنده‌های ایرانی است که رمان‌هایش به زبان‌های مختلف دنیا ترجمه شده است. او که بی شک از تأثیرگذارترین نویسنده‌های حال حاضر ایرمحمود دولت‌آبادی زاده 10 مرداد 1319 در روستای دولت‌آباد سبزوار یکی از بزرگترین‌ نویسندگان معاصر ایران است. او از معدود نویسنده‌های ایرانی است که رمان‌هایش به زبان‌های مختلف دنیا ترجمه شده است. او که بی شک از تأثیرگذارترین نویسنده‌های حال حاضر ایران است، روز گذشته محمود دولت‌آبادی وارد هفتاد و نهمین سال زندگی‌اش شد.

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، اولین اثری که از محمود دولت‌آبادی منتشر شد «ته شب» بود. این داستان در سال 1341 در بولتن مجله (آناهیتا) متعلق به مصطفی اسکویی به همت سعید سلطان‌پور منتشر شد. او از نویسندگانی است که پیش از به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی همانند اکثر روشنفکران عصر خود بارها زندانی شده بود و سال‌هایی از زندگی خود را در بند گذرانده است اما پس از رهایی از زندان مطرح‌ترین اثرش را با عنوان «کلیدر» نوشت.

اکثر آثار دولت‌آبادی درباره زندگی روستاییان خراسان است و او بیش از هر چیز در آثارش به درد و رنج مردم خراسان پرداخته است. کِلیدَر بلندترین و مطرح‌ترین اثر این نویسنده، نام کوهی مابین شهرهای سبزوار، نیشابور و قوچان است. دولت‌آبادی رمان «کلیدر» را بر اساس داستان واقعی گل‌محمد نوشته‌است. وقتی که سرانجام اربابان و حکومت با تیرباران گل‌محمد به ماجراجویی‌ها و یاغی‌گری‌های این قهرمان مردمی سبزوار پایان دادند، دولت‌آبادی پسربچه‌ای بود با پنج یا شش سال سن. دوران کودکی او آکنده بود از ذکر اشعار و داستان‌هایی که به مدح و مرثیه‌سرایی گل‌محمد می‌پرداختند. توصیفات بسیاری از روستاها و مکان‌ها در رمان «کلیدر» دقیق‌اند و بسیاری از شخصیت‌های رمان بر اساس اشخاص واقعی ساخته شده‌اند. اما نباید رمان کلیدر را زندگی‌نامهٔ واقعی گل‌محمد پنداشت؛ «کلیدر» پیش و بیش از آنکه یک زندگی‌نامه باشد یک رمان است و نویسنده هرگاه که مناسب دیده خیال را با واقعیت پیوند زده‌است. یکی از مهم‌ترین تغییرات داده شده، آوردن زمان داستان به چندین سال بعد است به نحوی که داستان در سال 1325 یعنی پس از پایان غائلهٔ آذربایجان آغاز می‌شود و در سال 1327 پس از تلاش نافرجام برای ترور محمدرضا پهلوی، پایان می‌یابد. از آنجایی که دولت‌آبادی قصد داشته حزب توده را در ماجرای داستان دخیل کند، این چارچوب زمانی را مناسب‌تر دیده‌است.

«کلیدر» که طولانی‌ترین رمان تاریخ ادبیات ایران به حساب می‌آید، به سرعت محبوبیت یافت و حتی پیش از انتشار جلدهای پایانی سروصداهای زیادی در محافل آکادمیک و روشن‌فکری به راه انداخت. جلدهای اول تا ششم کلیدر در همان روزهای پرتلاطم انقلاب 1325 منتشر شد و با این وجود، خیلی خوب به فروش رفت. پیش از انتشار کامل دورهٔ ده جلدی کلیدر در سال 1363، بیست هزار نسخه از آن فروخته شد.

اما «کلیدر» تنها اثر درخشان محمود دولت‌آبادی نیست، او آثار دیگری چون «جای خالی سلوچ»، «سلوک»، «زوال کلنل» و «نون نوشتن» را نیز در رمان‌های خود دارد که بین روشنفکران و اهالی ادبیات آثار مطرح و درخشانی به حساب می‌آیند و اکثر این آثار به زبان‌های مختلف دنیا ترجمه شده‌اند.

«کلیدر» در همان روزهای ابتدایی واکنش روشنفکران و منتقدان بسیاری را به همراه داشت. احمد گلشیری به نقدر این اثر پرداخت و معتقد بود «کلیدر» سیر قهقرایی را در تاریخ تکامل رمان‌نویسی مدرن فارسی پیموده‌ است اما این گفته گلشیری با مخالفت‌های بسیاری روبرو بود و از جمله افرادی که به دفاع از «کلیدر» پرداختند بهاءالدین خرمشاهی بود که بعدها طرفداری او از «کلیدر» به قدری بود که این رمان را از ممیزی‌های وزارت فرهنگ و ارشاد نجات داد و بعدها به عنوان ناجی «کلیدر» شناخته شد.

بزرگ علوی که خود یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر کشور به حساب می‌آید معتقد بود که رمان «کلیدر» دچار اطناب است و جزئیاتی در آن وجود دارد که خسته‌کننده شده و می‌تواند این رمان را در یک جلد اطناب‌زدایی و بازنوشت کند، به گونه‌ای که خود دولت‌آبادی نیز آن را بپسندد. از طرفی محمدعلی جمالزاده که خود از معدود نویسندگان ایرانی نامزد جایزه نوبل بوده با خواندن «کلیدر» آن را بهترین رمانی دانست که در تمام طول عمرش خوانده و تأکید کرد که محمود دولت‌آبادی قطعاً روزی «کلیدر» به زبان‌های مختلف ترجمه خواهد شد و محمود دولت‌آبادی قطعاً جایزه نوبل را از آن خود خواهد کرد. نکته جالب توجه این است که زمانی که دولت‌آبادی به دعوت دانشگاه میشیگان به آمریکا رفته بود پیشنهاد یک بورس 9 ماهه با حقوق و مزایای بسیار چشمگیر به او شد و گفتند اگر بپذیرد و بماند، «کلیدر» به‌ زبان انگلیسی ترجمه خواهد شد و چون نسخه‌ٔ فارسی آن نامزد دریافت جایزه شده، ترجمه‌ٔ انگلیسی بخت دریافت جایزه‌ٔ نوبل ادبیات را افزایش خواهد داد؛ اما دولت‌آبادی نمی‌توانست اقامت در آمریکا را بپذیرد. باید بازمی‌گشت به زندگی‌اش و به نوشتن ادامه‌ٔ «روزگار سپری‌شده‌ٔ مردم سال‌خورده» آن کتاب فقط در ایران می‌شد نوشته شود. پس نتوانست خودش را برای اقامت قانع کند.

علی‌اشرف درویشیان که یکی از زبان‌شناسان مطرح ایرانی به حساب می‌آید محمود دولت‌آبادی را بنیانگذار ادبیات بومی می‌دانست. داریوش شایگان فیلسوف و نویسنده مطرح ایرانی نیز با تمجید از نویسنده «کلیدر» وی را هنرمندی راستین، حساس، پراضطراب و مجروح از درد درون دانست.

سیمین بهبهانی در یادداشتی به تحسین آثار محمود دولت‌آبادی پرداخت و نوشت: تردید نمی‌کنم که محمود دولت‌آبادی نویسنده‌ای تواناست، نویسنده‌ای است که سیلان اندیشه‌اش قلمش را به ستوه می‌آورد و تکاپوی قلمش مچ دستش را. قلمرو کار او روستاست و شخصیت‌های او بیشتر روستایی‌اند. در این قلمروی محدود و معین، وسعت خیال او موجب حیرت است. در آثاری که از این نویسنده‌ٔ پرکار پیش‌رو داریم، صدها شخصیت می‌بینیم که تقریباً همهٔ آن‌ها مردم عادی هستند. سعی او بر این است که زندگی طاقت فرسای محروم‌ترین طبقات جامعهٔ ایرانی یعنی همین روستاییان را تشریح کند. در رسیدن به این مقصود تاکنون موفق‌تر از او کسی را سراغ ندارم.

لیجا تروجانو (داور جایزه ادبی سوییس) در یک یادداشت محمود دولت‌آبادی را بزرگ‌ترین نویسنده حال حاضر ایران دانست.

نویسندگان بزرگی چون مهشید امیرشاهی، رضا براهنی و... به انتقادات تندی نسبت به «کلیدر» پرداخته‌اند که با وجود این مسأله، می‌توان پرداختن به این رمان توسط این اشخاص را از نشانه‌های اهمیت بالای «کلیدر» در تاریخ ادبیات معاصر ایران دانست.

محمود دولت‌آبادی زندگی پر فراز و نشیبی داشته که خود می‌‌تواند دستمایه یک رمان باشد، او همیشه در عرصه سیاست فردی فعال بوده، پیش از انقلاب بارها به دلایل سیاسی دستگیر شد و پس از انقلاب نیز به اظهارنظرهای سیاسی بسیاری پرداخت. او در سینما نیز فعالیت پر رنگی داشته و حتی مدعی این است که برخی آثار سینمایی از جمله «گوزن‌ها» به کارگردانی مسعود کیمیایی با اقتباس از آثار او نوشته شده است، دولت‌آبادی «گوزن‌ها» را اقتباسی از یک نمایشنامه‌اش می‌داند که بدون اجازه از وی ساخته شده است. دولت‌آبادی همچنین داستان «آوسنه باباسبحان» را به مسعود کیمیایی فروخت و او فیلم «خاک» را بر اساس آن ساخت، سپس دولت‌آبادی نقدی بر فیلم «خاک» با عنوان «بابا سبحان در خاک» نوشت، دولت‌آبادی مدعی‌ است که کیمیایی به داستان وفادار نبوده‌است.

از آنجا که محمود دولت‌آبادی در خراسان زیسته و با فرهنگ و زندگی آنجا آشناست قطعاً بهترین گزینه برای نوشتن فیلمنامه «سربداران» خود او بوده اما پیش از انقلاب تأکید حکومت بر این بود که او فیلمنامه را ننویسد و حتی پس از انقلاب اسلامی نیز این شرایط فراهم نشد. بارها زمزمه ساخت «سربداران» به قلم محمود دولت‌آبادی به گوش می‌رسید اما در نهایت این اتفاق رخ نداد و دولت‌آبادی که پیش از این طرح فصل اول سریال «سربداران» را نوشته بود آن را در «کتاب جمعه» احمد شاملو منتشر کرد.

فیلمنامه فیلم سینمایی «اتوبوس» به کارگردانی یدالله صمدی به گفته دولت‌آبادی توسط وی نوشته شده اما از آنجا که تلویزیون با عنوان کردن نام دولت‌آبادی مشکل داشته، داریوش فرهنگ به عنوان نویسنده این اثر مطرح شده است و بسیاری از سینماگران کشور نیز این مسأله را تأیید می‌کنند.

دولت‌آبادی هنگام اکران فیلم سینمایی «مادیان» مدعی شد که علی ژکان این فیلمنامه را بدون عنوان کردن نام او از رمان «جای خالی سلوچ» اقتباس کرده است که علی ژکان نیز پس از شکایت دولت‌آبادی به این مسأله اعتراف کرد. دولت‌آبادی حتی برای ناصر تقوایی و داریوش مهرجویی فیلمنامه‌هایی نوشته است که هیچکدام تا امروز ساخته نشده است.

محمود دولت‌آبادی را می‌توان از پرافتخارترین نویسنده‌های حال حاضر ایران دانست، او جوایز بسیاری از آن خود کرده است که از جمله آنها می‌توان به جایزهٔ «یان میخالسکی» برای رمان «زوال کلنل» در سال ۲۰۱۳ میلادی، «جایزهٔ بیست سال ادبیات داستانی انقلاب اسلامی» در سال ۱۳۷۷، «جایزهٔ ادبی یلدا» برای یک عمر فعّالیت ادبی در سال ۱۳۸۱ و... اشاره کرد. دولت‌آبادی حتی نامزد دریافت جایزه «بوکر» برای رمان «زوال کلنل» شده است. در سال 2014 او نشان «شوالیه هنر و ادب» را از دولت فرانسه دریافت کرد.

۱۳ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۵۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

پنج سال است که دیگر "رابین" نیست!


حمیدرضا صدر منتقد سینما و پژوهشگر در تازه‌ترین پست اینستاگرامی خود، یادداشتی را درباره رابین ویلیامز بازیگر فقید سینمای جهان و پنجمین سالی که از خودکشی‌اش می‌گذرد، منتشر کرده است که بدین شرح است: «از وداع رابین ویلیامز پنج سال گذشت... به این عکس دوران کودکی رابین ویلیامز خیره شده ام. پسری با نگاهی ساده و صمیمی در جامه ای آراسته که به دوربین چشم دوخته. چگونه می شود چنین پسری در بزرگسالی اش با آن همه محبوبیت و معروفیت زندگی اش را با دستان خودش پرپر کرده باشد؟

آن سادگی و صمیمیت با کلام شیرینی گره خوردند و از او مرد بزرگ حرفه نمایش ساختند. همه تصور می کردند او را می شناسند و مردی است که همان دور و برشان بسر می برد. در آثارش پزشک شد، معلم، جن، زن، پیتر پن... همه را به وجد می آورد. خنداند و امید داد، اما حالا که اگوست رسیده پنج سال از خودکشی اش سپری شده. گویی همین دیروز بود خبر حلق آویز کردنش در خانه اش همه را میخکوب کرد. مأموران اورژانس که رسیدند سه چهار ساعت از مرگش گذشته بود. در شصت و سه سالگی.

افسرده بود و دلمرده. بی نشان از رابین پر شر و شوری که می شناختیم. یک سالی با خودش کلنجار میرفت. همسرش نوشت بیماری زوال عقل مغز رابین را به گلوله بسته بود. دوستش گفت پارکینسون گرفته بود و یکی از پزشکانش برای توصیف وخامت حالش افزود شبیه این بود سلول های سرطانی یک به یک اعضای بدنش را به بند کشیده اند. رابین بهخواب نمی رفت، توهم زده بود، مبتلا به فراموشی، به زحمت قدم برمی داشت و روز و شب را گم کرده بود... هر که بود، دیگر رابین نبود.

خودش روزگاری گفته بود همیشه فکر می کردم بدترین چیز در زندگی این است تنها بمانید، ولی دریافتم بدترین چیز این است آدم های دور و برتان به شما احساس تنهایی القا کنند... و چه پایان طعنه آمیزی. رابین در تنهایی رفت و با وداع ناگهانی و تلخش به خیلی ها احساس تنهایی القا کرد. دوباره به عکس رابین پسر بچه نگاه می کنم، ولی عکس ها همیشه حقیقت را نمی گویند.»

جسد رابین ویلیامز در تاریخ ۱۱ اوت ۲۰۱۴ در خانه‌اش پیدا شد و پس از تحقیقات، مشخص شد که او خودش را حلق آویز کرده است، به گفته همسرش او در سال های پایانی عمرش از افسردگی شدید رنج میبرد و به پارکینسون مبتلا شده بود.

 

۱۲ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی