۱۷ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

مقایسه بازیگران «چرنوبیل» با شخصیت های واقعی فاجعه

 

 

این سریال کوتاه بر روی فاجعه نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل که در آوریل ۱۹۸۶ در اوکراین (شوروی) رخ داد متمرکز است و آشکار می‌سازد که چرا و چگونه این حادثه رخ داد و به پنهانکاری شوروی اشاره می‌کند

شخصیت های واقعی فاجعه چرنوبیل که بودند؟

 چرنوبیل، ماجرای واقعی یکی از فجایع انسانی در تاریخ و شجاعت زنان و مردانی که خود را قربانی کردند تا اروپا را از فاجعه نجات دهند را روایت می‌کند. این سریال کوتاه بر روی فاجعه نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل که در آوریل ۱۹۸۶ در اوکراین (شوروی) رخ داد متمرکز است و آشکار می‌سازد که چرا و چگونه این حادثه رخ داد و به پنهانکاری شوروی اشاره می‌کند.

سوتلانا الکسیویچ،نویسندهٔ بلاروسی برندهٔ جایزه نوبل برای کتاب صداهایی از چرنوبیل گفت: این سریال کوتاه براساس خاطرات مردم محلی پریپیات ساخته شده‌است.

این سریال به بررسی برخی از روایات ناشناخته یا کمتر مورد توجه قرار گرفتهٔ این فاجعه می‌پردازد. از جمله تلاش‌های الکسی آناننکو، والری بیسپالوف و بوریس بارانوف که در قسمت‌های ۲ و ۳ به آنان می‌پردازد. سه مرد که داوطلب می‌شوند به منظور قطع آب، که آن آب می‌توانست وارد هسته شود و انفجار دیگری را رقم زند، وارد زیرزمین نیروگاه شوند. این کار برای جلوگیری از انفجار حرارتی باید انجام می‌گرفت. گزارش‌های رسمی بعدها به این نتیجه رسیدند که اگر این کار انجام نمی‌شد، انفجار حرارتی قطعاً اتفاق می‌افتاد و می‌توانست صدها کیلومتر مربع از فضای غیر مسکونی و مسکونی را در بربگیرد و آلوده کند. در پایان قسمت ۵ ذکر شد که برخلاف تصور عموم و برخی رسانه‌ها، هر سه داوطلب از هرگونه تأثیر منفی مواد رادیو اکتیویته جان سالم به در برده و زنده ماندند.

 

 


 جرد هریس در نقش والری لگاسوف، دانشمند
والری لگاسوف جانشین رئیس موسسه انرژی اتمی Kurchatov بود و عضوی از تیم مسئول آزمایشات حادثه چرنوبیل نیز بود. زمانیکه بالا دستی های او سعی کردند دلیل این حادثه را مخفی نگه دارند لگاسوو سعی کرد نسبت به آنچه که واقعا اتفاق افتاده صادق و راستگو باشد.  

این حادثه از تظر احساسی و حرفه ای تاثیر خیلی زیادی بر روی او گذاشت و روز قبل از اینکه نتایج تحقیقات اعلام شود به زندگی خود پایان داد.
بوریس یلتسین ؟؟؟ هشت سال بعد از مرگ لگاسوف به خاطر تلاش هایش در بیان حقایق حادثه چرنوبیل عنوان قهرمان فدراسیون روسیه را به او اهدا کرد.

فاجعه چرنوبیل,سریال چرنوبیل,بازیگران چرنوبیل,جرد هریس
 جرد هریس در نقش والری لگاسوف

 

جسی باکلی در نقش  لودمیلا ایگناتنکو همسر واسیلی
لودمیلا همسر واسیلی ایگناتنکو مامور آتشنشانی دو هفته تمام شاهد مرگ همسرش در اثر دردهای وحشتناک بود. او در ان زمان باردار بود و نسبت به هشدارهای بیمارستان مبنی بر دور ماندن از همسر بی توجه اود. به همین دلیل فرزندش که دچار مشکلات شدید کبدی و قلب بود چند ماه بعد از تولد فوت کرد.
برخی باور دارند که لودمیلا هنوز در اکراین زندگی می کند.

فاجعه چرنوبیل,سریال چرنوبیل,بازیگران چرنوبیل,جسی باکلی,لودمیلا
جسی باکلی در نقش  لودمیلا ایگناتنکو همسر واسیلی

 

استلان اسکارشگورد در نقش بوریس شربینا، معاون رئیس شورای وزیران
شربینا در سال 1976 عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی شد و تا زمان مرگش این موقعیت را حفظ کرد.
 او در سال 1984 معاون رئیس کنسول وزیران شد و همچنین مسئول رسیدگی به مشکلات حادثه پرنوبیل در سال 1986 شد و در نقش سرپرست مدیریت بحران فعالیت داشت.
استلان در سال 1990 با انتخاب بوریس یلتسین برای ریاست  ارشد هیئت حاکمه  اتحاد جماهیر شوروی مخالفت کرد و او را مردی با ویژگی های اخلاقی پست می دانست.
اما این انتخاب راه را برای تاریک ترین دوره تاریخی مهیا کرد و درنهایت یلتسین بعدها به عنوان اولین رئیس جمهور روسیه مستقل انتخاب شد.
شربینا سال 1990 در سن 70 سالگی در مسکو درگذشت.

فاجعه چرنوبیل,سریال چرنوبیل,بازیگران چرنوبیل,استلان اسکارشگورد
استلان اسکارشگورد در نقش بوریس شربینا

 

سم تروتان در نقش الکساندر اکیموف، سرپرست شیفت شب
الکساندر اکیموف در زمان حادثه سرپرست شیفت شب بود. او وقتی اولین خبرها مبنی بر برخی اشتباهات را دریافت کرد آنها را باور نکرد. او حتی چندین ساعت بر اطلاعات غلط مقامات ارشد خود اتکا کرد- یک اشتباه وحشتناک که هیچ وقت نتوانست فراموش کند.
 وقتی او بالاخره متوجه بد بودن موقعیت شد، در کار خود باقی ماند تا جایی که در توان دارد در کمتر شدن شدت فاجعه کمکی کند. السکاندر اولین نفری بود که به محض تعطیل شدن راکتور اعلام موقعیت اورژانسی داد، اما خرابی ها قبل از ان شروع شده بود. این راکتور منفجر شد و به میزان خیلی بالایی رادیواکتیو آزاد کرد.
حتی بعد از خالی کردن محل الکساندر اکیموف همچنان در منطقه ماند. او از همکارانش خواست با کمک پمپ های آب راکتور را خاموش کنند، اما منبع قدرتشان زیاد فعال نماند.  
الکساندر اکیموف همراه با چند مهندس در هوای سمی منطقه ماند و بدون تجهیزات محافظتی با پمپاژ دستی آب سعی در خاموش کردن راکتور هسته ای داشت.
اکیموف دو هفته بعد از در اثر ARS در تماس بودن با مواد رادیواکتیو درگذشت.

فاجعه چرنوبیل,سریال چرنوبیل,بازیگران چرنوبیل,سم تروتان
سم تروتان در نقش الکساندر اکیموف

 

آدام ناگایتیس در نقش واسیلی ایگناتنکو، آتشنشان اهل  پریپیات
واسیلی ایگناتنکو همسر لودمیلا یکی از اولین آتشنشان هایی بود که با دیدن اولین نشانه ها در صحنه بدون دانشتن واقعیت و شدت حادثه در محل حاضر بود. او در به صورت مستقیم با مواد رادیواکتیو در حال انفجار روبرو شد.

واسیلی و همکارانش خیلی سریع با مشکلات شدید ناشی از مسمومیت با پرتو حاد روبرو شدند و او دو هفته بعد از این حادثه در بیمارستان درگذشت.
لودمیلا درمورد مرگ تراژیک همسرش با مجلات مصاحبه کرد.

اودر مورد همسرش گفت: او همیشه رو به تغییر بود، من هر روز با یک آدم جدید روبرو می شدم. سوختگی های او ابتدا سطحی بودند، روی زبان، دهان، گونه ها و اول یک زخم کوچک بودند و سپس بیشتر و بیشتر شدند و گویی به لایه های عمیق پوست می رفتند، صورت و بدنش به رنگ آبی، قرمز و قهوه ای و خاکستری درامد...
تنها چیزی که من را نجات داد این بود که اینها سریع اتفاق افتاد، فرصتی برای فکر کردن نبود، زمانی برای گریه کردن نبود. آنجا یک بیمارستان برای مسمومیت های شدید رادیواکتیو بود. چهارده روز. یک انسان در 14 روز می میرد.
پوست او روی بازوها و پاها شروع کرد به ترک خوردن و همه جایش با تاول پوشیده شده بود. و وقتی به سرش رسید انبوهی از مو روی بالش باقی ماند.

من به پرستار گفتم: همسرم در حال مردنه. گفت چه انتظاری داری؟  او 1600 رونگتن اشعه دریافت کرده، چهارصد برابر از میزان دوز کشنده برای انسان!

 

فاجعه چرنوبیل,سریال چرنوبیل,بازیگران چرنوبیل,آدام ناگایتیس,واسیلی 
آدام ناگایتیس در نقش واسیلی ایگناتنکو

 

 

این سریال به بررسی برخی از روایات ناشناخته یا کمتر مورد توجه قرار گرفتهٔ این فاجعه می‌پردازد. از جمله تلاش‌های الکسی آناننکو، والری بیسپالوف و بوریس بارانوف که در قسمت‌های ۲ و ۳ به آنان می‌پردازد. سه مرد که داوطلب می‌شوند به منظور قطع آب، که آن آب می‌توانست وارد هسته شود و انفجار دیگری را رقم زند، وارد زیرزمین نیروگاه شوند. این کار برای جلوگیری از انفجار حرارتی باید انجام می‌گرفت. گزارش‌های رسمی بعدها به این نتیجه رسیدند که اگر این کار انجام نمی‌شد، انفجار حرارتی قطعاً اتفاق می‌افتاد و می‌توانست صدها کیلومتر مربع از فضای غیر مسکونی و مسکونی را در بربگیرد و آلوده کند. در پایان قسمت ۵ ذکر شد که برخلاف تصور عموم و برخی رسانه‌ها، هر سه داوطلب از هرگونه تأثیر منفی مواد رادیو اکتیویته جان سالم به در برده و زنده ماندند.

 

 

 پاک کنندگان

تمام کسانی که با حادثه چرنوبیل مقابله کردند پرسنل ارتش و شهروندانی بودند که تمام تلاششان را کردند تا از گسترش بیماری در منطقه جلوگیری کنند. این افراد خودشان به بیماری های محدود کننده و دراز مدت مبتلا شدند.
به مبارزانی که نجات پیدا کردند مطایای اجتماعی تعلق گرفت تا بتوانند با مشکلات ناشی از این حادثه کنار بیایند. دولت به تعداد زیادی از این افراد لقب قهرمان اعطا کرد، درحالیکه برخی از آنها سالها تلاش کردند تا خدمات اجتماعی شان مورد توجه قرار بگیرد.
 این تصویر یکی از تاثیرگذارترین و احساسی ترین عکس های مجموعه بود. البته همه می دانند چه اتفاقی افتاده است ولی وقتی در سینما و تصاویر دیده می شود تاثیرگذاری اش بیشتر می شود.

سریال چرنوبیل, پاک کنندگان 
 پاک کنندگان

 

پاول ریتر در نقش «آناتولی دیاتلوف»، سرپرست
آناتولی دیاتلوف نماینده مهندس سرپرستی بود که بر آزمایشی که منجر به انفجار شد نظارت داشت. در آن لحظه قدرت راکتور به 30 مگاوایت رسید، ولی او اصرار داشت که اپراتورها به آزمایش ادامه دهند. او به اعتراضات آکیموف و تاپتونوف اعتنایی نکرد، و انها را تهدید می کرد که جایشان را با تریگاب (اپراتور شیفت قبلی که در سایت مانده بود) عوض می کند. او آنها را ترسانده و مجبور می کرد که برای بالا بردن قدرت راکتور تلاش کنند.
بعد از انفجار او علی رغم اینکه می دید سوخت و گرافیت در اطراف پخش شده اند، اما هنوز باور داشت راکتور سالم است. و بالاخره در ساعت 5 صبح احساس ناخوشی کرد و با گربانچنکو به واحد درمانی رفت.

دیاتلوف بعد از این بیماری اش به خاطر نقشش در این انفجار  به ده سال زندان محکوم شد. که البته بعد از 5 سال آزاد شد. او در سال 1995 در اثر مشکلات قلبی درگذشت.
این ده سال زندگی که برای دیاتلوف در نظر گرفته شد حتی اگر در کمپ کار و در بدترین حالت بود در مقایسه با زندگی افراد زیادی که در اثر این فاجعه از دست رفت مثل قطره ای در اقیانوس است.

چرنوبیل,پاول ریتر,آناتولی دیاتلوف 
پاول ریتر در نقش آناتولی دیاتلوف

 

دیوید دنسیک در نقش میخائیل گورباچف

میخائیل گورباچف کسی که نقشش را دیوید دنسیک در این سریال بازی کرد، هشتمین و اخرین رهبر اتحاد جماهیر شورویبود.
گورباچف به خاطر شکست خوردن به خاطر عمل نکردن به موقع در رابطه با پیشرفت بیماری محکومیت سراسری روبرو شد،
گورباچف یکی از مهم ترین شخصیت های نیمه  دوم قرن بیستم شناخته می شد و همچنان جزو سوژه های جنجالی باقی ماند. دریافت جایزه های زیاد از جماه جایزه صلح نوبل- نقش مهم او در پایان دادن به جنگ سرد، مختصر کردن قوانین بشری در شوروی که بد فهمیده می شد و مدارا کردن با حکومت مارکسیست-لنینیست در اروپای شرقی و مرکزی و وحدت وباره با آلمان بسیار مورد احترام بود.
ولی درعوض در روسیه به خاطر متوقف نکردن فروپاشی شوروی و حادثه ای که منجر به پایین امدن تاثیر جهانی روسیه و مشکلات اقتصادی شد ، مورد اشتهزا قرار می گرفت.
امروزه گورباچف 88 ساله هنوز در حلقه سیاست روسیه فعالیت دارد.  

دیوید دنسیک,میخائیل گورباچف,چرنوبیل 
دیوید دنسیک در نقش میخائیل گورباچف

 

کان اونیل در نقش «ویکتور بریخانوف»: مدیر نیروگاه هسته ای

بریخانوف مدیر نیروگاه ساعت 2 و 30 دقیقه صبح به نیروگاه رسید. آکیموف گزارش یک حادثه جدی رادیواکتیویته را گزارش کرد، آتش طی یک پروسه مهار شد، و یک پمپ اب اورژانسی آماده بود که راکتور سالم را خنک کند. اما در نتیجه محدودیت های تجهیزات در دسترس آنها به میزان جدی مقدار رادیو اکتیویته را ناچیز پنداشتند.
بریخانوف ساعت 3 صبح مارین منشی جایگزین را احضار کرد تا موقعیت اکیموف را گزارش دهد.
مارین پیام را به زنجیره بعدی فرستاد، فرولیشف، او به ولادیمیر دولگیخ و او هم به گورباچف و دیگر اعضای Politburo خبر داد. مسکو در ساعت 4 دستور  فرستادن اب به رااکتور را داد.
ویکتور بریخانوف مدیر نیروگاه به ده سال زندان محکوم شد، اما به خاطر بیماری تنها 5 سال در زندان ماند.

 کان اونیلویکتور,بریخانوف,چرنوبیلکان اونیل در نقش ویکتور بریخانوف
 

رالف اینسون در نقش سرلشکر «نیکولای تاراکانف»: فرمانده «پاک ‌کنندگان» فاجعه
فرمانده پاک کنندگان چرنوبیل با سخنرانی الهام بخش و انگیزشی خود بیش از 3000 پاک کننده را ترقیب کرد تا ریسک پاک کردن منطقه را به جان بخرند.

رالف اینسون,نیکولای تاراکانف,چرنوبیل 
رالف اینسون در نقش  نیکولای تاراکانف

 

آدریان رالینز در نقش «نیکولای فومین»، مهندس ارشد نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل

فومین مهندس ارشد ساعت 4 و نیم به اتاق کنترل بلوک 4 رسید. اکیموف گزارش سالم بودن یک راکتور و انفجاز تانک آب اورژانسی را داد. او کارکنان را مجبور به ادامه آبرسانی به راکتور کرد و بیشتر افراد واجد 4 را با کسانی که در اثر رادیواکتیویته از کار افتاده شده بودند جاگزین کرد.
فومین بعد از رفتن اکیموف به سیتنیکوف جایگزین او دستور دارد که از سقف واحد C بالا رفته و راکتور را بررسی کند؛ سیتنیکوف اطاعت کرده و دوز کشنده رادیواکتیویته دریافت کرد، در ساعت 10 صبح او بازگشت و به فومین و بریخانوف گزارش خرابی راکتور را داد.
مدیران حرف او را باور نکرده و همچنان به اب فرستادن به راکتور ادامه دادند؛ آب به واسطه لوله ها به سطوح زیرین مجموعه جریان پیدا می کرد و مواد رادیواکتیو را با خود حامل کرده و جریانات کوچک را در مسیر کابل های چهار بلوک دیگر ایجاد کرد.

او بعدها قبل از تشکیل دادگاه مشکلات روانی پیدا کرد و سعی در کشتن خودش داشت. او لیوان هایش را شکسته بود و با تکه های شیشه آن مچ دستش را بریده بود. داداگاه به خاطر مشکلات روحی فومین عقب افتاد. اما او هم با ویکتور بریخانوف و آناتولی دیاتلوف به ده سال زندان در کمپ کار محکوم شد. او هم مانند بقیه به خاطر مشکلات سلامتی تمام دوران را در زندان نگذراند و مشخص نیست که بعد از آزادی از زندان چه اتفاقی برایش افتاد.

 

آدریان رالینز,نیکولای فومین,چرنوبیل 
آدریان رالینز در نقش نیکولای فومین

 

دادگاه چرنوبیل
دادگاه چرنوبیل

 

مایکل کولگان,میخائیل شاذف,چرنوبیل
مایکل کولگان در نقش «میخائیل شاذف»: وزیر صنعت زغال‌سنگ

 

 

۲۹ مهر ۹۸ ، ۰۹:۲۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

رقیب «داستان اسباب‌بازی‌ها» در اسکار 2020 یک انیمیشن ایرانی است

 

آکادمی علوم و هنرهای سینمایی اسکار، فهرست ۳۲ اثر رقابت کننده در شاخه بهترین انیمیشن این جوایز را با حضور «آخرین داستان» از ایران اعلام کرد.

 

انیمیشن آخرین داستان اولین انیمیشن بلند سینمایی به کارگردانی اشکان رهگذر است که از سال ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۶ در استودیو هورخش تولید شده است. داستان این فیلم برداشتی آزاد از داستان «ضحاک» شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی است.

آخرین داستان برای نخستین بار، خرداد ماه ۱۳۹۷ در بخش غیر رقابتی جشنواره بین‌المللی فیلم انیمیشن انسی به نمایش درآمد.(این اولین حضور یک انیمیشن سینمایی ایرانی در جشنواره بین‌المللی فیلم انیمیشن انسی است.) همچنین آخرین داستان برای اولین بار در ایران با جشنواره بین‌المللی انیمیشن کودک و نوجوان اصفهان، شهریورماه 97 اکران شده است. اسپانیا نیز با جشنواره فیلم سیتخسُ میزبان انیمیشن آخرین داستان بوده است.

ایسنا نوشت: انیمیشن «آخرین داستان» به کارگردانی و نویسندگی اشکان رهگذر، یکی از ۳۲ اثر انیمیشنی خواهد بود که بنا بر اعلام رسمی آکادمی علوم و هنرهای سینمایی اسکار، واجد شرایط رقابت در شاخه بهترین انیمیشن اسکار ۲۰۲۰ شناخته شده است. 

به گفته کارگردان این اثر،  پروسه ساخت آخرین داستان و پیش تولید این انیمیشن نزدیک به ۱۰ سال به طول انجامیده است و اکبر زنجانپور، حامد بهداد، لیلا حاتمی، پرویز پرستویی، اشکان خطیبی، باران کوثری، حسن پور شیرازی، شقایق فراهانی، ملیکا شریفی نیا، بانیپال شومون، روزبه فرخ نعمتی، بیتا فرهی، مجید مظفری و زهیر یاری از مجموع بازیگرانی‌ هستند که در این انیمیشن صداپیشگی کرده‌اند. 

موسیقی متن انیمیشین «آخرین داستان» نیز  از ساخته‌های کریستف رضایی است.

«پرندگان خشمگین۲»، «یک روز دیگر از زندگی»،‌ «نفرت‌انگیز»، «خانواده آدامز»، «دور»، «بونوئل در هزارتوی لاک‌پشت‌ها»، «بچه‌های دریا»، «دیلیلی در پاریس»، «منجمد ۲»، «فونان»، « قدیمی‌های گِندی تارتاکوفسکی- داستان‌های وحشی»، «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم: دنیای پنهان»، «من بدنم را گم کرده‌ام»، «کلاوس»، «فیلم لگو ۲: بخش دوم»، «داستان خارق‌العاده مارونا»، «لینک گم شده»، «نه‌ژا»، «مسافرخانه اوکوکو»، «پاچاماما»، «تبلیغ»، «رِزو»، «زندگی مخفی حیوانات خانگی ۲»، «جاسوس‌های مخفی»، «پرستوهای کابل»، « کیک باشکوه»، «برج»، «داستان اسباب بازی ۴»، «آپین و ایپین: خنجر گیبون تنها»، «زنده ماندن با تو» و «مار سفید» دیگر انیمیشن‌های واجد شرایط رقابت در اسکار ۲۰۲۰ هستند. 

از نکات قابل توجه در شاخه بهترین انیمیشن اسکار امسال، عدم حضور «شیرشاه»، پرفروش‌ترین انیمیشن تاریخ سینماست که از زمان اکران، بحث‌های فراوانی در مورد تعریف دقیق این اثر سینمایی به عنوان یک فیلم یا یک انیمیشن مطرح بوده است اما حالا به صورت رسمی مشخص شده است که «شیرشاه» به عنوان یک فیلم-انیمیشن کامپیوتری در شاخه‌ بهترین فیلم اسکار ۲۰۲۰ واجد شرایط رقابت خواهد بود. 

کمپانی دیزنی که امسال انیمیشن‌ها «داستان اسباب‌بازی ۴»، «منجمد ۲» و «جاسوس‌های مخفی» را در شاخه بهترین انیمیشن بلند خواهد داشت، با «شیر شاه» شانس خود را در شاخه‌ دیگر این جوایز می آزماید.

در خلاصه داستان آمده است: «جمشید رفته است و ضحاک در پی طمع و جاه طلبی برای محاصره جمکرد، بر تخت جمشید تکیه می‌زند، اما افسوس که اهریمن بر وجود ضحاک سیطره یافته و تاریکی او تمام شهر را فرا می‌گیرد. در این میان آفریدون که کودکی است کشاورززاده، متولد می‌شود و برای دادخواهی خون پدر و مادرش، پیرو کاوه آهنگر قیام می‌کند.»

۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۰:۲۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

جشنواره لومیر | تجلیل از فرانسیس فورد کاپولا

 کاپولا کارگردان نامدار در جشنواره سینمایی لومیر فرانسه با دریافت جایزه این جشنواره تجلیل شد.

فرانسیس فورد کاپولا

به گزارش مهر به نقل از ورایتی، فرانسیس فورد کاپولا دیشب در جشنواره لومیر فرانسه روی صحنه رفت و با دریافت جایزه یک عمر دستاورد هنری این جشنواره و دریافت جایزه لومیر تجلیل شد.

این مراسم در دهمین دوره برگزاری جشنواره لومیر جمعه شب در لیون فرانسه برگزار شد.

کاپولا که ۴ بار جایزه آکادمی اسکار را دریافت کرده پس از نمایش چندین فیلم در تجلیل از وی که با حضور دوستان و همکاران و خانواده‌اش تهیه شده بود، روی صحنه رفت.

در این مراسم تیری فرمو و برنارد تاورنیه  کارگردان‌های جشنواره در کنار النور همسر این کارگردان و پسرش رومن و نیز بونگ جون هو کارگردان کره‌ای و ناتالی بی، بازیگر برای تجلیل از وی روی صحنه رفتند.

در تجلیل از کاپولا، بونگ جون هو از تجربه تماشای فیلم «اینک آخرالزمان» ۱۰ سال پس از اکران رسمی آن حرف زد. کارگردان برنده نخل طلای امسال جشنواره فیلم کن گفت نمایش این فیلم تا سال ۱۹۸۸ در کره جنوبی ممنوع بود. کارگردان «پارازیت» سال‌ها بعد با تماشای این فیلم اشتیاق فیلمسازی در وجودش شعله‌ور شد.  

کاپولا هم روی صحنه از این ادای احترام قدردانی کرد و با تجلیل از بونگ جون هو گفت: شما روی چیزی کار می‌کنید که نمی‌دانید نتیجه‌اش چه می‌شود و چه کسی به تماشای آن خواهد رفت. و من هم همیشه احساس می‌کردم بیشترین رضایت من آنجاست که جوان‌ها کاری را که انجام داده‌ام ببینند و تماشای آن به آنها کمک کند که به نویسندگی یک رمان یا ساخت یک فیلم بپردازند.

وی افزود: این واقعا بزرگ‌ترین نتیجه و به این معنی است که شما جاودان شده‌اید.

فرانسیس فورد کوپولا ۸۰ ساله از مشهورترین کارگردان‌ها و تهیه‌کنندگان آمریکایی ایتالیایی‌تبار سینمای هالیوود است. وی با ساخت سه‌گانه «پدرخوانده» سینمای گانگستری را متحول کرد. فیلم‌های وی در مجموع ۲۴ جایزه اسکار، ۱۱ بفتا و ۱۷ گلدن گلوب دریافت کرده‌اند.

۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۰:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

انتشار نسخه با زیرنویس فارسی «رستاخیز» در فضای مجازی / 17.3 میلیارد دود شد!

پس از انتشار نسخه برش خورده فیلم سینمایی «رستاخیز»، اکنون این فیلم سینمایی در آستانه اربعین با زیرنویس فارسی در فضای مجازی و با محوریت چند کانال تلگرامی منتشر شده و با بی‌توجهی نهادهای نظارتی به تداوم این اقدام غیرقانونیِ مسببان اصلی قاچاق این فیلم، شاهد دود شدنِ این سرمایه که دولت 17.3 میلیارد تومان برای آن هزینه کرده هستیم؛ اقدامی که با عدم توزیع نسخه «وی او دی / VOD» توسط تهیه کننده اسباب تامل و تعجب ناظران را در پی داشته است.

به گزارش «تابناک»؛ فیلم سینمایی «رستاخیز» آخرین ساخته احمدرضا درویش ـ که از مقطع تاریخی مرگ معاویه تا شهادت امام حسین (ع) در روز عاشورا را روایت می‌کند ـ پس از یک دوره طولانی توقیف، از بیست و یکم در یک کانال عربی یوتیوب منتشر شد و بلافاصله در کانال‌های تلگرامی و دیگر بسترهای مجازی، این نسخه بارگذاری و دسترسی عمومی‌تر برای آن فراهم شده است. نسخه قاچاق منتشر شده از کیفیت بالایی برخوردار است و به زبان عربی دوبله شده است.

بر اساس بررسی‌های «تابناک»، این نسخه از رستاخیز با نسخه اولیه که در سی و دومین جشنواره فیلم فجر رونمایی شد، تقریباً تطابق دارد و شامل تصویر چهره حضرت عباس (ع) است و از این منظر می‌توان تأیید کرد که نسخه منتشره، نسخه بدون سانسور است که کارگردان در پی اکران عمومی‌اش بود، اما با مخالفت برخی جریان‌ها مواجه شد و در نهایت سازمان سینمایی در اقدامی عجیب ـ که منجر به فروکش کردن اعتراضات سازندگان این فیلم شد ـ 13.5 میلیارد تومان به عنوان خرید بخشی از سهم این فیلم به سازندگانش پرداخت کرد که رقم کلان و بی‌سابقه در تاریخ سینمای ایران بود.

انتشار نسخه با زیرنویس فارسی «رستاخیز» در فضای مجازی / 17.3 میلیارد دود شد!

این اتفاق واکنش گسترده‌ای را از سوی تمامی طرف‌های از جمله بنیاد سینمایی فارابی و کارگردان فیلم در پی داشت اما این واکنش‌ها دست‌کم در فضای رسانه‌ای فروکش کرد. در پی این اتفاق معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی و مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی، با حضور در مرجع قضایی مرتبط نسبت به پیگیری موضوع و طرح شکایت در آن مرجع اقدام ‌کردند تا از پخش غیرقانونی فیلم در پلتفرم‌های داخلی جلوگیری به عمل آید. همچنین بنیاد سینمایی فارابی در «دادسرای امور بین‌الملل تهران» هم اقدام به طرح شکایت کرد و در این زمینه با وزارت امور خارجه نیز رایزنی شد اما این پیگیری ها هنوز نتیجه شفافی در پی نداشته است.

اکنون بار دیگر و این بار در آستانه اربعین حسینی نسخه‌هایی با زیرنویس فارسی از فیلم سینمایی «رستاخیز» جهت دانلود در فضای مجازی قرار گرفته و دست به دست می‌چرخد و مشخص نیست نهادهای مسئول نظارتی چرا به نظاره نشسته‌اند تا با یک محصول فرهنگی که میلیاردها تومان از بیت المال صرف آن شده، اینگونه برخورد شود؟!

این اتفاق در حالی بار دیگر رخ داده که همه نهادهای مسئول از ستاد صیانت و مبارزه با تکثیر و عرضه غیرمجاز آثار سینمایی و سمعی و بصری و... به‌دنبال ممانعت از آن بوده‌اند و نکته مهم اینجاست که حتی مجوز ورود قانونی فیلم به شبکه وی‌او‌دی از دو هفته پیش توسط سازمان سینمایی صادر و تحویل تهیه کننده فیلم رستاخیز شده اما این فیلم در بستر قانونی راهی به این شبکه نیافته است! نکته قابل تامل اینکه چهارسال پیش سازمان سینمایی مجوز اکران و توزیع بین الملل فیلم رستاخیز را به تهیه کننده فیلم داده بود که تهیه کننده به توزیع جهانی فیلم اقبالی نشان نداد.

در این زمینه، اعتراض حق صاحبان و سهامداران فیلم است اما جای تعجب دارد وقتی امکان پخش قانونی فیلم (پیش از اربعین حسینی) فراهم بوده، چرا باید فضای مجازی جولانگاه نسخه قاچاق این فیلم باشد؟ خسرانی که اهمال درباره قاچاق و توزیع غیرمجاز یک محصول فرهنگی به جامعه و سرمایه ملی می‌زند با هر اقدام دیگری که در فضای مجازی علیه جامعه و امنیت کشور رخ می‌دهد، برابر است چرا که هر دو، بذر رفتار فراقانونی را در کشور می‌پراکنند. عجیب است که بعد از چهل روز و در آستانه اربعین، این اتفاق رخ داده و ابهامات درباره نحوه انتشار این فیلم در فضای مجازی را دو چندان نموده است.

۲۴ مهر ۹۸ ، ۱۶:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

آیین‌نامه پوشش هنرمندان در برنامه‌های تبلیغاتی تهیه و ابلاغ می‌شود

مدیر روابط عمومی سازمان سینمایی درباره پوشش بازیگران و تهیه آیین‌نامه حضور با پوشش مناسب در مراسم هنری و سینمایی توضیح داد.

پوشش بازیگران در برنامه‌های تبلیغاتی

به گزارش باشگاه خبرنگاران، مسعود نجفی در برنامه «سلام صبح به خیر» با اشاره به پذیرفته نبودن هر گونه حرکت خلاف عرف در برنامه‌های سینمایی گفت: قرار است با همکاری دستگاه‌های ذیربط و خانه سینما آیین‌نامه‌ای تهیه کنیم تا چهره‌های هنری، سینمایی و تلویزیونی یا ورزشکار که در مراسم‌ و برنامه‌های مختلف حضور پیدا می‌کنند، اصول‌ و چارچوب‌ها را رعایت کنند تا از خودشان صیانت شود.

او درباره اینکه آیا تا به حال در وزارت ارشاد یا حوزه سینما این آیین‌نامه وجود داشته یا نه گفت: تا امروز نداشتیم اما به سرعت در حال آماده شدن است و فکر می‌کنم تا هفته آینده آماده و ابلاغ شود. نجفی درباره ضمانت اجرایی این آیین‌نامه هم چنین اظهار نظر کرد: جزئیات به زودی اعلام می‌شود اما در برنامه‌های سینمایی و نمایشی که برای تبلیغات فیلم‌ها برگزار می‌شود، طبیعتا برگزارکننده متعهد می‌شود اصول و چارچوب‌ها را رعایت کند و شاهد موارد اینچنینی نباشیم.

مدیر روابط عمومی سازمان سینمایی در پایان اظهار امیدواری کرد در جشنواره فیلم فجر امسال حاشیه‌های مربوط به پوشش بازیگران و اهالی سینما و هنر دیده نشود.

چند روز پیش نوع لباس‌ها و پوشش چند بازیگر جوان در برنامه اکران یکی از فیلم‌های سینمایی روی پرده با واکنش‌های گسترده در فضای مجازی مواجه شده بود.

۲۴ مهر ۹۸ ، ۱۶:۱۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

«پیتر هاندکه»؛ از سینما تا نوبل ادبیات

پیتر هاندکه

«پیتر هاندکه» که حالا برنده مهم‌ترین جایزه ادبی جهان شده است، کارنامه ‍مهمی هم در عالم سینما دارد و علاوه بر فیلمنامه‌نویسی و کارگردانی چند فیلم، تجربه بازیگری نیز دارد.

به گزارش ایسنا، «پیتر هاندکه» نویسنده ۷۶ساله اتریشی که امسال موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد، علاوه بر دنیای ادبیات، در عالم سینما نیز به عنوان کارگردان، فیلمنامه‌نویس و حتی بازیگر چهره‌ شناخته‌شده‌ای است. 

او ابتدا سریال تلویزیونی «شرح وقایع جاری» را در سال ۱۹۷۱ با فیلمنامه‌ای از خودش ساخت و سپس اولین فیلم بلندش را به نام «زن چپ‌دست» در سال ۱۹۷۸ با اقتباس از رمانی به همین نام از آثارش مقابل دوربین برد که در اولین نمایش جهانی خود در بخش رقابتی جشنواره کن آن سال رونمایی شد و در ادامه توانست مدال طلای سینمای هنری آلمان را در سال ۱۹۸۰ کسب کند.

فیلم بعدی «هاندکه» به نام «زمان مرگ» به نویسندگی و کارگردانی خودش در جشنواره کن ۱۹۸۵ در بخش رقابتی یکی از نامزدهای نخل طلا بود. «غیبت» نیز سومین فیلم بلند سینمایی او بود که در بخش رقابتی جشنواره فیلم ونیز در سال ۱۹۹۲ حضور داشت.  

«ویم وندرس» سینماگر نامدار آلمانی تهیه‌کنندگی هر دو فیلم «زن چپ‌دست و «غیبت» از ساخته‌های «پیتر هاندکه» را بر عهده داشته و «برونو گانتس» بازیگر معروف سوئیسی نیز نقش اصلی آن‌ها را ایفا کرده است.

همکاری «پیتر هاندکه» و «ویم وندرس» در سینما به این‌جا ختم نمی‌شود؛ او در نگارش فیلمنامه نسخه سینمایی «ترس دروازه‌بان از پنالتی» بر اساس داستان خودش با «وندرس» همکاری کرد و در ادامه نیز در نگارش فیلمنامه‌ «حرکت اشتباه» (۱۹۷۵) و فیلم‌های معروف «زیر آسمان برلین» (۱۹۸۷) و «روزهای زیبای آرانخوئز» (۲۰۱۶) با «وندرس» همکاری کرد. 

پیتر هاندکه و ویم وندرس (۱۹۹۲)- نمایش فیلم «غیبت»

«پیتر هاندکه» تاکنون نگارش متن ۱۹ فیلم سینمایی و تلویزیونی و نمایش را بر عهده داشته که برخی از آن‌ها اقتباس از آثار خودش بوده است. 

او در عالم بازیگری نیز تاکنون در سه فیلم «زمان مرگ» (۱۹۸۵) به کارگردانی خودش، «از روح زمان» (۱۹۸۵) ساخته «ویرجیل ویدریش» و «روزهای زیبای آرانخوئز» به کارگردانی «ویم وندرس» مقابل دوربین رفته است. 

این چهره مطرح فرهنگی در اتریش در چهل و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم کن در سال ۱۹۸۷ یکی از داوران بخش رقابتی بود. 

«ترس دروازه‌بان از ضربه پنالتی»، «داستان کودکان»، «بر فراز دهکده‌ها»، «پیمودن دریاچه کنستانس»، «نامه کوتاه، وداع طولانی»، «ماجراهای مداد» و «زن چپ‌دست» مهمترین کتاب‌های نوشته «پیتر هاندکه» هستند که جوایز متعدد و مهمی چون جایزه «گئورگ بوشنر» (۱۹۷۳) و جایزه «فرانتس کافکا» در سال ۲۰۰۹، جایزه بین‌المللی «ایبسن» برای نمایشنامه‌نویسی در سال ۲۰۰۴ و در نهایت نوبل ادبیات ۲۰۱۹ را برای او به ارمغان آورده‌اند. 

۲۲ مهر ۹۸ ، ۱۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

مروری بر بهترین فیلم های جنگی تاریخ

معرفی بهترین فیلم های جنگی تاریخ سینما

فیلم‌های برتر جنگی، چه درباره تاریخ جنگ باشند و چه درباره مسائل سیاسی، آن‌قدر شما را در بهر داستان فرو می‌برند که تصور می‌کنید در آنجا حضور دارید. زمانی که این فیلم‌ها خوب ساخته شوند گویی به کتاب تاریخ زندگی بخشیده‌اند. اگرچه در فیلم‌های اکشن هم خشونت رخ می‌دهد اما در فیلم‌های جنگی به جنگ

فیلم‌های برتر جنگی، چه درباره تاریخ جنگ باشند و چه درباره مسائل سیاسی، آن‌قدر شما را در بهر داستان فرو می‌برند که تصور می‌کنید در آنجا حضور دارید. زمانی که این فیلم‌ها خوب ساخته شوند گویی به کتاب تاریخ زندگی بخشیده‌اند.

اگرچه در فیلم‌های اکشن هم خشونت رخ می‌دهد اما در فیلم‌های جنگی به جنگ و خشونت به دیده احترام می‌نگرند و آن را ستایش می‌کنند. این فیلم‌ها معمولاً پر از صحنه‌های اکشن هستند که اغلب عنصر رئال فیلم را تحت تأثیر قرار داده و باعث می‌شوند که تصور کنیم به تماشای یک فیلم فانتزی نشسته‌ایم. صحنه پر از سلاح‌های جنگی مختلف است و صورت شخصیت‌ها خون‌آلود است. تمام این اتفاقات در دنیای سینما رخ می‌دهد. به همین دلیل در اینجا ۳۱ فیلم جنگی را به شما معرفی می‌کنیم. بنابراین خود را برای دیدن صحنه‌های خشن آماده کنید. این نکته را به یاد داشته باشید که در ترتیب قرار گرفتن فیلم ها در این لیست، اولویت خاصی مدنظر نبوده است.


۱. مهلکه – The Hurt Locker – ۲۰۰۸

جرمی رنر پیش از نقش‌آفرینی در انتقام جویان در این فیلم مأمور خنثی کردن بمب‌ها در عراق بود. این کار آن‌قدر دشوار است که این فیلم برای کاترین بیگلو جایزه اسکار به ارمغان آورد. اما جنگ با وجود سختی برای افسرهایی مانند ویلیام جیمز همانند اعتیاد است. بااینکه در صحنه‌هایی باعث دردسر خود و همراه هانش می‌شود (کشف کودکان بمب زده) اما این دقیقاً جایی است که او می‌خواست باشد. این فیلم یک نگاه صادقانه به جنگ دارد.


۲. مدفن کرم‌های شب‌تاب – Grave of the Fireflies – ۱۹۸۸

استودیوی گیبلی یک موضوع خشن را به فیلم‌های جالب و سرگرم کننده تبدیل می‌کند. این انیمیشن ژاپنی به تأثیر جنگ بر کودکان و تغییر مسیر زندگی آن‌ها اشاره دارد. انیمیشن به آن‌ها این امکان را می‌دهد که صحنه‌هایی را خلق نمایند که در حالت عادی امکانش وجود ندارد یا دشوار است. این فیلم داستان سیتا و ستسوکو را نشان می‌دهد، دو کودک که در نتیجه بمب‌گذاری آمریکایی‌ها در شهرشان والدین خود را از دست می‌دهند. این فیلم غم‌انگیز یکی از ضد جنگ ترین فیلم‌های تاریخ سینما است.


۳. ستیغ هک‌سا – ۲۰۱۶ – Hacksaw Ridge

فیلم بر اساس داستان واقعی یک مخالف جنگ در ارتش آمریکا به نام دزموند داس (با بازی اندرو گارفیلد) است که حاضر نمی‌شود سلاحی حمل کند؛ اما طی نبرد اوکیناوا در جنگ جهانی دوم با وجود شلیک‌های بی‌وقفه دشمن، یک تنه جان بیش از ۷۵ نفر از هم رزمانش را نجات می‌دهد و در نتیجه موفق به دریافت مدال افتخار از دستان رئیس‌جمهور هری ترومن می‌شود. وظیفه کارگردانی این فیلم برعهده مل گیبسون بوده است که بعد از یک دهه پرفراز و نشیب زندگی اش، به سینما بازگشت. “ستیغ هک‌سا” اولین بار در جشنواره فیلم ونیز اکران و در پایان با ده دقیقه تشویق ایستاده مردم مواجه شد. منتقدان هم از فیلم استقبال کرده و آن را در زمره کارهای خوب گیبسون قرار داده‌اند. فیلم در سایت راتن تومیتوز بر پایه ۲۳۵ نقد امتیاز ۸۷/۱۰۰ را دریافت کرده‌است. همچنین “اندرو گارفیلد” برای بازی در این فیلم برای اولین بار نامزد دریافت جایزه اسکار شد. و این فیلم در نهایت اسکار بهترین تدوین و بهترین صداگذاری را به دست آورد.


۴. بازداشتگاه شماره ۱۷ – Stalag 17 – ۱۹۵۳

دو سرباز زندانی آمریکایی در طی جنگ جهانی دوم تصمیم می‌گیرند از کمپ زندان لوتواف فرار کنند. فیلم در حالی آغاز می‌شود که این دو توسط آلمانی‌ها دستگیر شده و مورد شلیک قرار گرفته‌اند، این خبر دوستانشان را متعجب ساخت. این فیلم که از یک نمایش برادوی الهام گرفته شده یک درام کمدی از زندگی ملال‌آور زندانیان در زندان است. آن‌ها به دنبال یافتن یک سوراخ موش به یک نقشه فرار دست می‌یابند. این فیلم یکی از آخرین فیلم‌های بیلی ویلدر پیش از رو آوردن به فیلم‌های کمدی است. شاید این فیلم باعث تغییر سبک کارگردان شد زیرا فیلم‌نامه تقریباً کمدی است.


۵. هتل رواندا – Hotel Rwanda – ۲۰۰۴

کشتار رواندا در سال ۱۹۹۴ جان یک میلیون تن را گرفت. در این میان هتل داری به نام پاول روسساباگینا با اقدام شجاعانه خود جان حدود ۱۰۰۰ تن را نجات داد که دان چیدل نقش او را ایفا می‌کند. او که به وحشیانه گری سیاست مردان خود عادت کرده به انتخاب خود تصمیم می‌گیرد هتل خود را به روی فراریان باز کند. این فیلم از معدود فیلم‌های هالیوودیست که حضور بی‌نتیجه اتحادیه اروپا را نشان داده و شخصیت‌های آفریقایی را در مرکز توجه قرار داده است.


۶. میدان‌های کشتار – The Killing Fields – ۱۹۸۴

یک فیلم بر اساس تجربه‌های دو روزنامه‌نگار در دوره‌ای که نیروهای کمونیستی ویتنام به کامبوج رفته و با ارتش ملی این کشور جنگیدند. سام واترسون و جان مالکویچ نقش دو آمریکایی به نام شانبرگ و راک آف را ایفا می‌کنند که با یک گزارشگر محلی همکاری کردند تا حقیقت پشت رژیم وحشیانه پل پات را مشخص کنند. این فیلم خشونت‌آمیز بر اساس مقاله‌ای از شخصیت‌هایی به نام شانبرگ و پران ساخته شده است. عنوان فیلم به میدان‌هایی اشاره دارد که میلیون‌ها کامبوجی در آن کشته شده و در آنجا دفن شدند. دیث پران که این میدان‌ها را با چشم خود دید این نام را برایشان انتخاب نمود.


۷. جانوران بدون کشور ‒ Beasts of No Nation ‒ ۲۰۱۵

این فیلم بر اساس رمانی با همین نام نوشته “اوزیلا اویلا” ساخته شده و درباره پسری جوان در کشوری جنگ زده در آفریقا است. نه تنها جنگ او را از خانه و خانواده اش جدا کرده، بلکه او به خانه جنگ یالاری بی رحم فرستاده شده که پسران جوان را به عنوان جنگجویان گوریلی خود تربیت می کند. “آگو” شخصیت اصلی فیلم، یک سری اتفاقات را پشت سر می گذارد که شجاعت ذهنی او را به چالش می کشد، در حالی که او باید هم از نظر فیزیکی، هم جنسی و هم از سو استفاده ها جان سالم به در ببرد. ممکن است در پایان زنده بماند، اما رهایی و بی گناهیش چیزی است که او هرگز نمیتواند دوباره آن را به دست آورد.


۸. سالوادور – Salvador – ۱۹۸۶

جیمز وودز پیش از مسخره شدن در قسمت‌های مختلف انیمیشن Family Guy فیلم‌های قدرتمند می‌ساخت. فیلم سالوادور یکی از فیلم‌های قوی و ضدآمریکایی اوست که الویر استون کارگردانی آن را بر عهده داشت. همان‌طور که می‌توانید تصور کنید جیمز وودز نقش یک عکاس خبری لذت طلب به نام ریچارد بویل را ایفا می‌کند که پس از رفتن به سالوادور به همراه دوستش (جیم بلوشی) تغییر می‌کند. آن‌ها پس وارد شدن به میدان جنگ داخلی با حقیقت جنگ آشنا می‌شوند. او زمانی متوجه حقیقت می‌شود که افسر مرزی آمریکایی دوست‌دخترش ماریا (الپدیا کاریلو) را بازمی‌گرداند زیرا از آینده نامعلوم خود آگاه نیست.


۹. اسپارتاکوس – Spartacus – ۱۹۶۰

استنلی کوبریک خوب می‌داند که چگونه باید یک فیلم حماسی بسازد. این فیلم به نویسندگی دالتون ترومبو جنگ‌های گلادیاتوری را نشان می‌دهد. داستان فیلم درباره برده‌ای به نام اسپارتاکوس (کیرک داگلاس) است که علیه ارباب اش عصیان می‌کند. عصیان او به چه دلیل است؟ آیا او مجبور شده به‌عنوان یک گلادیاتور بجنگد یا این عصیان به دلیل دیدن معشوقه‌اش وارینیا (جین سیمونز) به همراه کراسوس رومی (لارنس الیویر) است؟ تاثیرگذارتین صحنه این فیلم احساسی صحنه‌ای است که می‌توانید تنهایی را در چشم‌های تمام برده‌ها دید و همه ادعای رهبری می‌کنند: “من اسپارتاکوس هستم!”


۱۰. سقوط – Downfall – ۲۰۰۴

هر دیکتاتوری روزهای بدی هم دارد اما انسان نمایی هیتلر جرم‌های او را بزرگ‌تر نشان می‌دهد. این فیلم درباره ده روز آخر زندگی رایش سوم است که از دید دستیارش توصیف می‌شود. در ابتدای داستان صدای ترادی جانگ داستان فیلم را تعریف می‌کند. یک فیلم واقع بینانه از زندگی یک مرد هیولا صفت که از نشان دادن عطوفت به همکاران اش خودداری کرده و دقایقی بعد از کشتن میلیون‌ها نفر اظهار پشیمانی می‌کند. توصیف دقیق برونو گانز این فیلم را به یک اثر موفق تبدیل کرده است.


۱۱. در جبهه غرب خبری نیست – All Quiet on the Western Front – ۱۹۳۰

یک فیلم جنگی هالیوودی که در آن غم، ناراحتی و قحطی به چشم می‌خورد. در این فیلم که محصول سال ۱۹۳۰ است لئو آیرز نقش یک سرباز آلمانی به نام پاول بومر را ایفا می‌کند. معلم پیری در کلاس شاگردان خود را تشویق به رفتن به جبهه‌های جنگ می‌کند و شاگردان تهییج شده، همه برای اسم‌نویسی اقدام می‌کنند. آن‌ها یاد می‌گیرند که باید در راه کشورشان همه‌چیز را فدا کنند.


۱۲. نجات سرباز رایان – Saving Private Ryan – ۱۹۹۸

زندگی یک نفر چقدر ارزش دارد؟ استیون اسپیلبرگ در این فیلم می‌خواهد به این سؤال پاسخ دهد. نیروهای آمریکا به میدان جنگ بازمی‌گردند تا آخرین پسر یک خانواده آمریکایی که فرزندان دیگرشان را در جنگ نجات داده‌اند به خانه بازگردانند. بازیگران این فیلم واقعاً ستاره هستند و هرکدام اوج هنر بازیگری خود را نشان می‌دهند. تام هنکس به‌عنوان رهبر سربازان خود را به تاریک‌ترین نقاط جنگ هدایت کرده و حقایق میدان جنگ را به‌خوبی نشان می‌دهد. در این فیلم شاهد خشونت حقیقی جنگ خواهید بود.


۱۳. پسر شائول – ۲۰۱۵ – Son of Saul

فیلمی مجارستانی به کارگردانی “لاسلو نمش” که موفق به دریافت جایزه اسکار و گلدن گلوب در بخش بهترین فیلم خارجی شده است. این فیلم داستان دو روز از زندگی “شائول”، زندانی مجارستانی، که در گروهی به نام ساندرکوماندو در آشویتس کار می‌کند را روایت می‌کند. شائول در تلاش است جنازه کودکی را که مدعی است پسر اوست از دست مأموران آلمانی پنهان کرده و او را مخفیانه و مطابق تشریفات مذهبی دین یهود دفن کند و به این منظور دنبال یک خاخام یهودی در میان زندانی‌ها می‌گردد.


۱۴. شکارچی گوزن – The Deer Hunter – ۱۹۷۸

صحنه رولت روسی معروف‌ترین صحنه این درام ویتنامی از مایکل چیمینو که در آن یک مرد به ویتانم در حال جنگ می‌رود تا دوست خود را پیدا کند. او یکی از سه دوستانی است که به هم قول می‌دهند به کشورشان خدمت کنند. چیمینو هم بر میدان جنگ تمرکز می‌کند و هم بر زندگی جامعه پنسیلوانیا در دوران جنگ. این شاهکار سینمایی افرادی را نشان می‌دهد که در ابتدا برای جنگ هیجان‌زده بودند و به‌تدریج با واقعیات هولناک آن مواجه می‌شوند. از بازیگران آن می‌توان کریستوفر واکن، رابرت دنیرو، نیک سوج و مریل استریپ را نام برد.


۱۵. حرامزاده‌های لعنتی – Inglourious Basterds – ۲۰۰۹

تارانتینو همیشه به دیالوگ صحنه ابتدایی این فیلم افتخار می‌کند، جایی که شکارچی یهودی، هانس لاندا (کریستف والتز) با یک کشاورز فرانسوی مواجه می‌شود و معتقد است که او در زیرزمین اش به فراری‌های یهودی پناه می‌دهد. او به همین دلیل در این صحنه ۱۵ دقیقه‌ای جنگ جهانی دوم به را به‌طور جانانه‌ای نمایش می‌دهد. حرامزاده‌های عنوان فیلم به دستور رئیس خود جمجمه صدها نازی را جمع‌آوری می‌کنند. در این فیلم افسرهای رایش سوم را خواهیم دید. حضور برد پیت نیز به جذابیت های این فیلم افزوده است.


۱۶. کشتی – Das Boot – ۱۹۸۱

فیلم ولفگانگ پترسون یکی از معدود نمونه‌هایی است که مفهوم حماسی را به‌طور کامل نشان می‌دهد. این فیلم حدود پنج ساعت به طول می‌انجامد که نسخه‌های ویرایش شده آن موجود هستند. جنگ در همه‌جا واقعیت جهنمی خود را به نمایش می‌گذارد، در اینجا هم سربازهای نیروی دریایی آلمان در موج‌ها با ترس و خستگی دست‌وپا می‌زنند. خدمه این کشتی که نباید به زندانیان کمک کنند مجبور هستند غرق شدن خدمه یک کشتی بریتانیایی را تماشا کنند.


۱۷. خشم – ۲۰۱۴ – Fury

داستان این فیلم در ماه‌های آخر جنگ جهانی دوم در ماه آپریل سال ۱۹۴۵ روایت می‌شود. در شرایطی که متفقین آخرین ضربات خود را به بخش اروپای جنگ جهانی وارد می‌کنند، یک گروهبان آموزش دیده در لشکر دوم زرهی نیروی زمینی ایالات متحده آمریکا به نام “واردَدی” (با بازی برد پیت) فرماندهی یک تانک شِرمن مدلM4A2 به نام “فیوری” با پنج نفر افراد آن را برای یک مأموریت مرگبار در خط مقدم دشمن برعهده دارد. “واردَدی” و افرادش که تعدادشان کم است و گلوله هایشان هم تمام شده حالا با مشکلات زیادی برای زدن به قلب نازی‌ها روبرو هستند.


۱۸. فرار بزرگ – The Great Escape – ۱۹۶۳

شاید با مفهوم و موضوع این فیلم آشنا باشید، زیرا در چندین فیلم و برنامه تلویزیونی به آن اشاره شده است. اما جذابیت فیلم چیزی بیش از این است. گروهی از زندانیان جنگ جهانی دوم که آلمانی‌ها دوباره آن‌ها را دستگیر کرده و به یک زندان در لهستان می‌فرستد که امکانات امنیتی بسیار بالایی دارد. استیو مک کوئین و ریچارد اتبورو با کمک زندانیان دیگر سه تونل حفر می‌کنند. جالب است که هیچ‌کدام از آن‌ها به فکر بازگشت خانه نیستند و تنها می‌خواهند نازی‌ها را آزار دهند.


۱۹. پل رودخانه کوای – The Bridge on the River Kwai – ۱۹۵۷

بسیاری این فیلم را یکی از بهترین فیلم‌های جنگی می‌دانند. یک فیلم تخیلی درباره ساخت راه‌آهن برمه که الک گینس در نقش یک کلنل بریتانیایی توسط ژاپنی‌ها مجبور شده تا با افرادش یک پل بسازد. اما همراهان کلنل تردید می‌کنند زیرا کلنل با بالادستان اش همدست شده و معتقد است که بریتانیا باید به خاطر ساخت این پل در یادها بماند. اما حوادث دیگری رخ داده و یک افسر آمریکایی پل را منفجر می‌کند.


۲۰. تنها بازمانده – ۲۰۱۳ – Lone Survivor

داستان فیلم در طی جنگ افغانستان روایت می‌شود. هدف عملیات بال‌های سرخ، دستگیری یا از پا درآوردن یکی از رهبران رده بالای طالبان است. چهار مأمور ویژه به زمین منتقل می‌شوند تا او را هدف بگیرند. مشکلی که با آن روبرو می‌شوند این است که تجهیزات رادیویی و تلفن ماهواره‌ای شان، هیچ‌یک به خوبی کار نمی‌کنند و به این ترتیب وقتی بایستی تصمیم مهمی گرفته شود، تماس پیوسته قطع و وصل می‌شود. سپس، هنگامی که خود را استتار کرده‌اند، سه نفر چوپان وارد مسیری می‌شوند که به پناهگاه آنها منتهی می‌شود. این فیلم به کارگردانی “پیتر برگ” ساخته شده است و بر اساس رمانی به همین نام می باشد.


۲۱. جوخه – Platoon – ۱۹۸۶

نویسنده و کارگردان این فیلم، الیور استون، در دوران جنگ ویتنام می‌زیسته و بنابراین این فیلم نگاه واقع‌بینانه‌ای دارد. استون خود به مدت ۱۴ ماه در ارتش آمریکا فعالیت می‌کرد و تجربه‌های خود را در قالب شخصیت چارلی شین نشان می‌دهد که برای خدمت به کشور تحصیلاتش را رها کرده است. گفته می‌شود که این فیلم اولین فیلم جنگ ویتنام است که توسط فردی ساخته شده که شاهد حوادث بود. بنابراین او به‌خوبی می‌داند که جنگ چگونه می‌تواند بر روح و روان انسان تأثیر بگذارد. او حوادث جنگی را در قالب یک روستای ویتنامی نشان می‌دهد.


۲۲. پیانیست – The Pianist – ۲۰۰۲

ادریان برودی برای ایفای نقش ولادیسلاو اشپیلمان تصمیم گرفت کاملاً در این نقش فرو برود. او از دوست‌دخترش جدا شد، دارایی‌اش را فروخت، خانه‌اش را ترک کرد و همانند این پیانیست روسی در زمان گتو ورشو زندگی کرد. تلاش و کوشش او برای این نقش جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را برای او به ارمغان آورد. این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده که مشکلات یهودی‌های اروپایی را در آن زمان نشان می‌دهد.


۲۳. خط باریک سرخ – The Thin Red Line – ۱۹۹۸

ترنس مالیک ۲۰ سال پس از دوری از صنعت فیلم‌سازی با این فیلم به سینما بازگشت. این فیلم به‌خوبی نشان می‌دهد که نبرد انسان علیه یکدیگر طبیعت را نابود می‌کند. فیلم ضبط شده بسیار طولانی بود و نسخه ویرایش شده که درنهایت به نمایش درآمد مایه تعجب بسیاری از بازیگران بود زیرا متوجه شدند نقش‌هایشان کوتاه‌تر یا بلندتر شده است. این خط باریک سرخ توسط سربازان جنگی به‌خوبی نمایش درآمده و در حقیقت خط باریک جنون و عقل را نشان می‌دهد. نقش‌آفرینی نیکل نولته احتمالاً بهترین نقش‌آفرینی زندگی‌اش است.


۲۴. راه‌های افتخار – Paths of Glory – ۱۹۵۷

کوبریک این فیلم را با الهام از رمان هامفری کاب ساخته است، داستان یک کلنل جنگ جهانی اول که در شرایط خطرناک از پیشروی با سربازان اش خودداری می‌کند. کیرک داگلاس به‌عنوان کلنل داکس، افسر چهار سرباز متهم به مرگ است، که برای دفاع از آن‌ها به زندگی قبلی خود که وکیل بود بازمی‌گردد. رفته‌رفته از دیوانگی بالاسری‌های خود ناامید می‌شود، این مسئله دیدگاه ضد جنگ کوبریک را به نمایش می‌گذارد. در پایان فیلم می‌بینیم که سربازان داکس در یک مسافرخانه نشسته و به آواز یک زن گوش می‌دهند. داکس با چشم‌های اشک‌بار ان ها را تماشا می‌کند و می‌داند که زندگی آن‌ها هم طولانی نخواهد بود.


۲۵. دانکرک – Dunkirk – ۲۰۱۷

چه چیزی باعث درخشش این فیلم جنگی شد؟ احتمالاً موسیقی متن آن. داستان و کارگردانی نولان عالی است، نقش‌آفرینی‌ها بسیار خوب هستند، جلوه‌های ویژه شاهکار است… اما موسیقی متن آن است که نفس را در سینه‌تان حبس می‌کند. زمانی که سربازان در کنار ساحل قرار می‌گیرند آشوب بمب‌گذاری‌ها در مقابل صف‌آرایی سربازان در سکوت کانتراست بسیار زیبایی به وجود می‌آورد. بمباران‌ها، صدای آب درحالی‌که قایق‌ها در آن شناورند، صدای فریادی که در حال غرق شدند، همه و همه خارق‌العاده هستند.


۲۶. غلاف تمام فلزی – Full Metal Jacket – ۱۹۸۷

این کمدی سیاه که به جنگ ویتنام مربوط می‌شود، داستان را از طریق جوکر متیو مودین نشان می‌دهد، مردی که برای نشان دادن دوگانگی ماهیت انسان یک لباس نمادین می‌پوشد. تمام شخصیت‌های این داستان هویت‌های پیچیده و گنگی دارند که به آن‌ها تحمیل شده است. یکی از به‌یادماندنی‌ترین نقش‌های این فیلم نقش آر لی ارمی است که با توهین‌های خود می‌خواهد افرادش را تحت تأثیر قرار دهد تا خشونت بیشتری به خرج دهند. این فیلم را می‌توان یک فیلم تمام‌عیار کوبریکی دانست.


۲۷. کازابلانکا – Casablanca – ۱۹۴۲

اوج جنگ‌طلبی هالیوود در یک فیلم ملودرام به نمایش درآمده که دو عاشق به دلیل این درگیری‌ها نمی‌توانند کنار هم باشند. در این فیلم از مایکل کرتیز در زمان جنگ جهانی دوم، هامفری بوگارت و اینگرید برگمن در نقش‌های ریک و ایزا ظاهر شده‌اند. ریک در بار کازابلانکا کار می‌کند و ایزا هم به‌تازگی با همسرش به شه آمده، زیرا همسر او می‌خواهد نازی‌ها را شکست دهد. تنش داستان از جایی آغاز می‌شود که ریک می‌تواند به همسر ایزا کمک کند، بنابراین خود را بی‌تفاوت نشان نمی‌دهد. رابطه دوستانه آن‌ها در زندگی واقعی از این فیلم یک فیلم به‌یادماندنی سات که یادگار دوران جنگ محسوب می‌شود.


۲۸. بیا و بنگر – Come and See – ۱۹۸۵

یکی از تلخ‌ترین صحنه‌های جنگ حضور کودکان است. آن‌ها بی‌گناهانی هستند که در بدترین زمان در بدترین جای ممکن قرار گرفته‌اند. در این فیلم از نگاه یک کودک شاهد زشتی‌های شوروی اشغال‌شده توسط نازی‌ها هستیم. این فیلم که از یک بازمانده جنگ الهام گرفته شده درباره پسربچه‌ای به نام لاد فلوریا (الکسی کرافچنکو) است که برای کمک به جنبش مقاومت از خانواده‌اش دور شده و زمانی که می‌خواهد به خانه برگردد شاهد ترس و وحشت واقعی جنگ است (برای مثال، روستایی‌ها از ترس به یک کلیسا پناه می‌برند که در آنجا نارنج منفجر می‌شود). این فیلم برای نشان دادن آسیب واقعی نازی‌ها در بلاروس از هیچ کوششی دریغ نکرد.


۲۹. لیست شیندلر – Schindler’s List – ۱۹۹۳

استیون اسپیلبرگ برای بی‌توجهی به شش میلیون قربانی هولوکاست نقدهای زیادی دریافت کرد، بااین‌حال این فیلم می‌تواند اشک را در چشمانمان جاری سازد. او با این فیلم تلاش کرد تا با توجه به بازماندگان جنگ عمق فاجعه را نشان دهد. او با نگاه منحصربه‌فرد خود به جنبه‌های ذات انسان اشاره دارد که به‌اندازه ظرفیت اش برای بدی برای خوب بودن و مهربانی هم ظرفیت دارد. داستان فیلم درباره مردی به نام اسکار شیندلر – با بازی لئام نیسان – است که تصمیم می‌گیرد تا جای ممکن به بهانه تجارت و کار جان یهودیان را نجات دهد و ثابت می‌کند که در هر تاریکی روشنایی وجود دارد.


۳۰. اینک آخرالزمان – Apocalypse Now – ۱۹۷۹

دیوانگی نشان داده شده در این فیلم از فرانسیس فورد کاپولا با هیچ‌کدام از فیلم‌هایی که درباره جنگ ویتنام ساخته شدند قابل‌مقایسه نیست. در این فیلم هیچ‌چیز سر جای خودش نیست، هیچ‌چیز نرمال نیست. کاپیتان مارتین شین به یک مأموریت مرگ می‌رود. او باید کلنل کرتز را که عقل اش را از دست داده بازگرداند. تلاش‌های ویلیارد برای مرتب کردن همه‌چیز در میان حملات هلیکوپتری، حملات نیروها و عکاس دنیز هاپر، یک شاهکار سینمایی ساخته است. سؤال اساسی این فیلم این است: چه کسی در اینجا عقل اش را از دست می‌دهد؟ شین یا مارلون براندو به‌عنوان کرتز؟ در این فیلم واقعیت‌های جنگ در قالب پریشانی ذهن انسان به نمایش درآمده است.


۳۱. نگاه آسمانی – ۲۰۱۵ – Eye In The Sky

فیلم “نگاه آسمانی” به پیچیدگی عملیات یک پهباد و افراد درگیر آن می‌پردازد اما هدف اصلی فیلم این است که روی بخشی از جنگ‌های مدرن دست بگذارد و به ما نشان دهد که شامل چه ریسک‌ هایی می‌شود و تک‌تک مسئولان عملیات باید چه فشار و استرسی را تحمل کنند و البته چه کسانی خیلی راحت از زیر تصمیم‌گیری درست شانه‌خالی می‌کنند. بازی دیدنی “هلن میرن” در کنار دیگر بازیگران حرفه ای این فیلم، به هرچه دیدنی تر شدن فیلم می افزاید.

۲۱ مهر ۹۸ ، ۱۵:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

«سازدهنی» امیرنادری روز جهانی کودک نمایش داده می‌شود

 

 

 

   

سازدهنی

فیلم خاطره‌انگیز «ساز دهنی» به کارگردانی امیر نادری از تولیدات موفق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در موزه سینما اکران می‌شود.

 

به گزارش روابط عمومی کانون پرورشی، فیلم سینمایی خاطره‌انگیز «سازدهنی» که از محصولات امور سینمایی کانون پرورش فکری در سال ۱۳۵۲ است، با گذشت نزدیک به نیم قرن از تولید آن، روز 16 مهر 1398 در موزه سینما اکران می‌شود.

«ساز دهنی» در زمره فیلم‌های موفق سینمای کودک است که پیش‌تر مدال طلای شهر جیفونی در سال ۱۳۶۹ و جایزه گریفون برنزیو یادبود دومنیکو مکولی را، در همین سال از آن خود کرده است.

مسعود گودرزی، مهدی جوادی، شهلا درویشی، محمود وفابخش، اسحاق احمدزاده، عباس رئیسی، جمعه طنین، یعقوب و محمد مرادزاده، عباس پوراحدی و جمعه وفابخش از بازیگران این فیلم سینمایی هستند.

بر اساس این خبر، هفت فیلم خاطره‌انگیز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم‌زمان با هفته ملی کودک، در برنامه‌ای با عنوان «یک هفته با سینمای کانون» به نمایش در می‌آید.

تاکنون فیلم‌های «باشو غریبه کوچک»، «دونده» و «خمره» در معرض دید عموم قرار گرفته است. «سازدهنی»، «رهایی» و «عمو سیبیلو» و «مسافر» از دیگر عنوان‌های این فیلم‌ها هستند.

علاقه‌مندان به سینمای کودک می‌توانند به مناسبت هفته ملی کودک از ۱۳ تا ۱۸ مهر سال ۱۳۹۸ همه روزه ساعت ۱۸ با حضور در موزه سینما واقع خیابان ولیعصر، نرسیده به میدان تجریش، باغ فردوس به تماشای این آثار بپردازند.

بلیت تماشای این فیلم‌ها از طریق پایگاه اینترنتی به نشانی www.cinematicket.org ارایه می‌شود.

برنامه‌های هفته ملی کودک در سال ۱۳۹۸ روزهای ۱۳ تا ۱۹ مهر در تهران و سراسر کشور از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با شعار «آینده را باید ساخت» و با مشارکت سازمان‌ها و نهادهای مختلف برگزار می‌شود.

۱۶ مهر ۹۸ ، ۱۴:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

رازهای جالب بازیگر نامدار سینمای ایران، که تابه‌حال نشنیده‌اید

گفتگو با علیرضا شجاع‌نوری از «روز واقعه» شروع شد؛ به لوکارنو و اولین جایزه جهانی سینمای ایران رسید و در نهایت با بررسی شانس «در جستجوی فریده» در اسکار ۲۰۲۰ به سینمای امروز ایران ختم شد.

به گزارش افکارنیوز،

 ایران و روزی که سینمای بعد از انقلابش را کسی نمی‌شناخت. ایران و ماجرای نخستین حضورهای بین‌المللی سینمایی. ایران و چالش بزرگ زیرنویس فیلم‌های ۳۵میلی‌متری. ایران و درهایی که در آن دشواری‌های جنگ و تحریم و سختی، یک به یک به رویش گشوده شدند. ایران و سینمایی که هم نخل کن دارد هم خرس برلین و هم اسکار.

اخبار چهره ها - این روایتی است از مسیری که تا اسکار طی شد. از اولین جایزه با «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی تا همین امسال که «در جستجوی فریده» را به اسکار فرستاده‌ایم.

قرارمان با علیرضا شجاع نوری برای گپ زدن درباره «روز واقعه» بود که با هم رفتیم سراغ تاریخ شفاهی سینمای‌مان . با او که سال‌های سال مسئول بین‌الملل فارابی بوده و برای این جایگاه، قید سوپراستار شدن در سینما را زده بود.

با او که گنجینه‌ای از خاطرات نگفته یا کمتر گفته شده در این‌باره بود. بیایید با هم در خاطرات شنیدنی علیرضا شجاع نوری همسفر شویم.

بخش اول این گفت‌وگو را بخوانید.

شما در بخشی از بدنه فارابی آن دوران بودید که یک نسلی از سینمای ایران را سوزاند. اگر این اتفاق نبود شاید فردین بازی می‌کرد، سعید کنگرانی زندگی‌اش تغییر پیدا می‌کرد، سعید راد مجبور نبود برود آن طرف پیتزا بفروشد و ... اینها کار خاصی نکرده بودند فقط برچسب فیلم‌فارسی رویشان خورده بود و محبوب بودند.

البته ممنوعیت اینها فقط مربوط به سازمان سینمایی و فارابی و ارشاد نبود.

این باور هم که بخواهند  تغییرش بدهند در فارابی وجود نداشت. سینمای متعالی که آقای انوار همیشه از آن حرف می‌زد اینها درش جایی نداشتند.

به این دلیل که مشغله من بین‌الملل بود البته به طور مستقیم در این موضوع نبودم اما هیچوقت هم نشنیدم که بگویند فلانی نباشد و ...

ولی مثلا درباره فردین می‌گویند بارها آنجا آمده و خواهش کرده که این مساله را حل کنند. تقریبا این حسرت به دل همه این جمع ماند. یا حتی درباره فردین می‌گویند از مراجع هم نامه‌ای گرفته شده که او می‌تواند بازی کند اما آقای مخملباف نامه را پاره کرده.

این را اولین بار است که می‌شنوم.

فکر می‌کنم شما خیلی روی کار خودتان زوم بودید.

اگر معنی‌اش زوم بودن است فکر می‌کنم همینطور باشد. چون من خودم طرفدار اینها بودم. ما یک آرشیو بازیگران تشکیل دادیم و گفتیم که از همه بازیگرها عکس بگیریم و در آلبوم بگذاریم که برای کارگردان‌ها در دسترس باشد. آن زمان هنوز خیلی از امکانات امروز وجود نداشت. یادم است آقای مرحوم شاهرخ سخایی هم عکس می‌گرفت. ما از همه بازیگرها از جمله آقای ایرج قادری هم عکس گرفتیم.

از آقای ملک‌مطیعی هم؟

آقای ملک‌مطیعی فکر می‌کنم خودشان نمی‌خواستند که باشند. همانطور که گفتم من آن زمان در کار تهیه فیلم نبودم و شاید اگر بودم خیلی از این موارد را خودم تجربه می‌کردم و اطلاعات بیشتری داشتم و می‌دانستم چه کسی می‌خواست کار کند یا چه کسی نمی‌توانست کار کند. سلیقه شخصی‌ام سوای این سیاست‌ها عدم محدودیت است. یکی از کارهایی که دوست دارم انجام بدهم این است که مثلا با آقای علی عباسی یک فیلم بسازم.

آن زمان هم چنین چیزی در ذهنتان بود؟

آقای علی عباسی یادم است دست‌اندرکار وارد کردن چند فیلم بودند که در آن بخش چون به من مربوط می‌شد ارتباط بده بستانی خوبی با هم داشتیم.

یکی از اولین جوایز سینمای ایران «ناخدا خورشید» بود. آن دوران شما حضور داشتید؟

بله. جایزه لوکارنو را برد.

یک اتفاق نو بوده. چه شد که این ارتباط شکل گرفت و آن اتفاق رخ داد؟

آن سال که حضور بین‌المللی سینما را شروع کردیم، هیچ ایده‌ای نداشتیم که چطور می‌شود این کار را انجام داد و چطور می‌شود به فستیوال‌ها رفت. هیچ پیشینه‌ای وجود نداشت که مثلا برویم از کارمند قدیمی‌اش سوال کنیم. فقط می‌دانستیم یک تعداد فستیوال وجود دارد مثل کن که در ایران به آن کان می‌گفتند و در کشور فرانسه برگزار می‌شود. و کشورهایی مثل فرانسه و ایتالیا در سینما بازارهای خوبی دارند و باید به آنها نزدیک شویم. تماس‌هایی با سفارتخانه‌ها برقرار کردیم، تصورش برای جوان امروزی حتما خیلی سخت است، ما منبع اطلاعاتی زیادی نداشتیم و کسی که یک مقدار اطلاعات داشت فاصله‌اش با کسی که اطلاعاتی نداشت خیلی زیاد بود وبه دست آوردن اطلاعات به این راحتی نبود. به یک بازار فیلم در میلان ایتالیا دسترسی پیدا کردیم که هر سال در پاییز برگزار می‎‌شد و فروشندگان و خریداران از سراسر جهان می‌آمدند. آن زمان هنوز ویدئو هم وجود نداشت، پس تنها چیزی که خرید و فروش می‌شد فیلم سینمایی بود و شاید هم فیلم کوتاه که ۳۵میلیمتری و ۱۶میلیمتری بود. کسی هم فیلم کوتاه نمی‌خرید مگر بعضی مراکز دولتی. در آنجا ما شرکت کردیم و کم کم با فستیوال‌ها و آدرس‌هایشان مواجه شدیم و حدود چهارصد، پانصد فستیوال را پیدا کردیم و به آنها نامه نوشتیم و بعضا جواب نامه‌ها آمد. در این بازار فیلم یک آقایی آمد گفت از فستیوالی به اسم لوکارنو آمده. از سوی دیگر ما در جشنواره فجر هم بنا بر این داشتیم که مهمانان خارجی دعوت کنیم و آنها را با سینمای ایران آشنا کنیم. در مدت چند روزی که در ایران بودند برای دیدن فیلم‌های ایرانی به همراه مترجم به سالن سینما می‌رفتند؛ آن زمان هنوز زیرنویس فیلم هم نداشتیم.

چرا؟

برای زیرنویس کردن باید فیلم‌ها را اینجا ترجمه می‌کردیم، به بلژیک می‌فرستادیم، آنها زیرنویس می‌کردند و گاهی اشتباهاتی هم داشت این زیرنویس‌ها و... با تحریم‌ها و شرایط سال‌های جنگ امکان‌پذیر هم نبود که مثلا یک نفر برود بلژیک این زیرنویس‌ها را چک کند. آن زمان هم به هزارویک دلیل ایرانی‌های خارج از کشور خیلی ارتباط با داخل نداشتند. الان اگر بود مثلا می‌شد یک ایرانی را با اینترنت پیدا کرد و از تحصیلاتش پرس‌وجو کرد و بعد او را فرستاد که برود این کار را انجام بدهد. اینکه می‌گویم تصورش شاید برای جوان امروزی سخت باشد دلیلش این است.

از مهمانان خارجی جشنواره می‌گفتید.

شب‎ها مهمانان خارجی به اتاق‌هایشان که می‌رفتند یک تعداد فیلم ایرانی به آنها می‌دادیم که بروند و ببینند. هیچ چیزی درباره سینمای ایران نشنیده بودند. بعد از ملاقات با آقای اشترایف در آن بازار فیلم ما تعدادی از فیلم‌هایمان را برایش فرستادیم که یکی از آنها «ناخدا خورشید» بود و بعد او گفت که این فیلم را برای جشنواره می‌خواهم. خوب یادم است که در همان روز که ما از این بابت خوشحال بودیم چهارراه شیخ هادی را با موشک زدند. این فیلم در آن جشنواره شرکت کرد و یادم است برایم گفتند همه فیلم‌ها را هیات داوران دیدند و اتفاقا جایزه‌ها را هم تقسیم کرده بودند و اصلا فکر نمی‌کردند که فیلم ایرانی چیزی باشد و اهمیتی داشته باشد. برای همین آخرین فیلمی که دیدند فیلم «ناخدا خورشید» بوده. تمام داوران بعد از دیدن فیلم شوکه می‌شوند و می‌گویند می‌شود دوباره این فیلم را ببینیم و دوباره آن را می‌بینند و چون به برندگان جایزه‌ها گفته بودند که در اختتامیه حاضر باشند دیگر نمی‌شد جایزه اصلی به فیلم ما بدهند و به همین دلیل هم با جایزه سوم آن را مشترک کردند. جان روش یکی از مستندسازهای مهم فرانسوی که عضو هیات داوران بود به من گفت: متاسفم که جشنواره لوکارنو جایزه هنرپیشه ندارد وگرنه جایزه بهترین هنرپیشه زن را به این خانمی می‌دادیم که در این فیلم نقش کوتاهی بازی می‌کرد. منظورش خانم پروانه معصومی بود.

نمی‌شد آن زمان آقای تقوایی یا صاحبان فیلم در این جشنواره‌ها حاضر باشند؟

شاید هم می‌شد ولی خیلی اول قضیه بود چون خودمان هم هیچ تصویری از جشنواره نداشتیم و بعد کم کم فهمیدیم حضور عوامل همراه فیلم چقدر می‌تواند تاثیر داشته باشد، سعی کردیم آنها را هم ببریم یا بفرستیم که بروند. بعد کم کم از جشنواره‌ها می‌خواستیم که از ما دعوت کنند.

یعنی همه چیز از همان جشنواره لوکارنو شروع شد؟

بله.

هنوز کیارستمی را نمی‌شناختند؟

سال بعدش بود که کیارستمی برای «خانه دوست کجاست» جایزه گرفت. ماجرا این بود که آقای اشترایف به ایران آمد. صبح یکی از روزها خیلی سراسیمه آمد گفت در میان فیلم‌هایی که دیشب دیدم، من فیلمی به اسم «خانه دوست کجاست» دیدم، این فیلم را می‌خواهم برای مسابقه‌ام.

تقریبا ده سال بعد از ساخت فیلم؟

بله. گفتم شرط مسابقه شما این است که فیلم جایی نرفته باشد ولی این فیلم قبلا در جشنواره نانت بود. آن زمان این فیلم و «شاید وقتی دیگر» در فستیوال نانت بودند و «شاید وقتی دیگر» در بخش مسابقه بودند و این خارج از مسابقه بود و یک نمایش همزمان با اختتامیه برایش گذاشته بودند. آقای اشترایف گفت مهم نیست. فقط قول بدهید جای دیگر نفرستید. ما هم قول دادیم و فیلم را فرستادیم. در آن فستیوال آقای کیارستمی قرار بود بیاید اما نشد. شب اختتامیه من حدود یک ربع با مجری برنامه کار می‌کردم که کیارستمی را چطور تلفظ کند ولی الان هر کتاب خوانده‌ای هر جای دنیا خیلی راحت کیا بگوییم کیارستمی‌اش را می‌گوید ولی آن زمان او را نمی‌شناختند.

این مساله گذشت تا اولین جایزه نخل طلای کن را به دست آوردیم. آن روز چه حسی داشتید؟

من دیگر کرخت شده بودم. واقعیتش سینمای ما خیلی سینمای باارزشی بود و شاید هم بخشی از ارزشش هنوز ادامه پیدا می‌کند. یک زمان در فستیوال نانت، امیر نادری به خاطر «آب، باد، خاک» جایزه گرفت و نبود. من وقتی روی سن رفتم گفتم این افتخاری برای نانت است که جایزه‌اش را امیر نادری می‌گیرد. مترجم گفت فکر کنم اشتباه شد. گفتم نه اینطور نیست و باور شخصی‌ام هم همین بود. آن زمان اولین سفر اکثر فیلمسازها با من بود، سعی می‌کردم در معاشرتی که با آنها دارم همه صحبتم این باشد که این افتخار تو نیست که به آن فستیوال می‌روی. این افتخار آن فستیوال است و به همه‌شان می‌گفتم تا زمانی که ارجینال فکر کنی و فیلم بسازی دنیا تو را می‌خواهد اما به محض اینکه فکر کنی جشنواره از تو چه می‌خواهد دیگر تمام است. این دو موردی بود که من به همه فیلمسازهایی که با آنها همسفر بودم می‌گفتم.

شما برای فرستادن «طعم گیلاس» مشکل داشتید؟ 

من خودم آن زمان فکر می‌کنم نبودم. چیزی که شنیدم این بود که با وساطت آقای ولایتی فیلم فرستاده شده. چون متاسفانه در دولتمردان و سیاستمداران تصورات غلطی درباره عرصه فرهنگ وجود دارد و فکر می‌کنند خودشان درست فکر می‌کنند. هنوز هم در سطوح مختلف داریم که به محض اینکه پشت یک میز می‌نشیند فکر می‌کند همه ‌چیز را می‌داند. از جمله اشتباهاتشان برخوردشان درباره حضور فرهنگی در خارج از کشور و تعریف شخصیت فرهنگی ما در خارج از کشور است. چون اینها را اشتباه می‌کنند تصمیماتی می‌گیرند که این تصمیمات به شدت به ضرر ما است و مملکت هزینه می‌دهد.

خوش شانس بودیم که آقای کیارستمی تقریبا هم‌محله‌ای آقای ولایتی بوده وگرنه یک جایزه به این مهمی از دست می‌رفت.

اصلا بحث جایزه نیست. این جز همان مواردی است که بعدا مشخص می‌شود و شاید خیلی‌هایشان بگویند ما اینطور فکر نمی‌کردیم یا شاید خیلی‌هایشان هیچوقت به این نتیجه نرسند. متاسفانه از همان زمان هم همینطور بود که باید یک جاهایی بالاخره بچه باسواد خانواده به نفع برادر کشتی‌گیرش کنار بیاید ولی خانواده هزینه‌اش را می‌دهد.

هنوز که هنوز است به «آبادانی‌ها» انتقاد می‌شود و می‌گویند سیاه‌نما است.

یک سالی ما در جشنواره کن حرف اول و آخر را می‌زدیم. هزینه آنچنانی هم نمی‌کردیم. یک کیارستمی فیلم‌هایش آنجا به نمایش درمی‌آمد و همه درباره‌اش حرف می‌زدند. تعدادی فیلمساز دیگر هم داشتیم که فیلم‌هایشان به جشنواره‌های دیگر می‌رفت. سینمای ایران فراگیر شده بود. آن روز اولی که ما کارمان را در فارابی شروع کردیم گفتیم به امید آن روزی که هیچ جشنواره‌ای اموراتش بدون سینمای ایران نگذرد. این تقریبا مثل یک وهم بود ولی به آن رسیدیم. در آن زمان در کن یک کمپانی به اسم کنون بودند که دو اسرائیلی صهیونیست آن را اداره می‌کردند. اینها با یک مبلغی وام از یک بانک در نیویورک و یک مبلغی وام از بانکی در اسرائیل کمپانی کنون را ساخته بودند. این کمپانی شروع کرد به ساختن فیلم‌های پروپاگاند. فیلم‌هایی که مثلا در آنها ایرانی‌ها آدم‌های تصادفی عجیب غریبی بودند و اسرائیلی‌ها آدم‌های شسته رفته‌ای بودند. در شهر کن پوسترهای مثلا دومتر در هشت متر را به ساختمان‌ها آویزان کرده بودند و تمام پیاده‌روها تبلیغات اینها بود و بعد کشتی بزرگ گرفته بودند و مهمانی می‌دادند و غرفه‌های وسیعی می‌گرفت که آن زمان صدهزار تا دویست هزار دلار هزینه‌اش می‎‎‎‎‎‎شد. ما یک غرفه کوچک می‌گرفتیم ولی همه رسانه‌ها درباره فیلم‌های ما حرف می‌زدند. وقتی «طعم گیلاس» یا «زیر درختان زیتون» بود دیگر کسی درباره کنون حرف نمی‎زد. بعد آنها به این نتیجه رسیدند که راهشان غلط است و کلی هم متضرر و ورشکست شدند. آنها روششان را تغییر دادند و متاسفانه ما هم روشمان را تغییر دادیم و جای آنها رفتیم. الان سیاست گذاران فرهنگی ما می‌گویند صریح باید شعار بدهی. هر چه به پروپاگاند نزدیک‌تر باشی جایزه داری. یک سال خانم ناتالی پورتمن داور بود که به نوعی از سوی اسرائیل  بود، یک انیمیشن به اصطلاح آلترناتیو مانند هم اسرائیل ساخته بود در مسابقه بود، خلاصه سه، چهار موقعیت با پرچم اسرائیل در آن جشنواره بود.  یک مسوول سینمای ایتالیا را در کن دیدم به من نقل قولی گفت از یک مسوول به اصطلاح فارابی اسرائیل که گفته بود الان اگر سیدحسن نصرالله هم بخواهد فیلم بسازد ما بودجه می‌دهیم به شرطی که با پرچم اسرائیل این کار را انجام بدهد. ما دیگر فیلم‌هایی مثل دلتافورس نمی‌سازیم. ما باید برویم روی بیس هنری فیلم‌ها کار کنیم چون زیاد فیلم‌ها را نمی‌بینند اما پرچم ما توجه‌ها را جلب می‌کند.

در زمان «بچه‌های آسمان» که شما در تلویزیون بودید. به نظر شما آن فیلم چه ویژگیهایی داشت که برای اسکار انتخاب شد و یا بعد از آن فیلم‌های کیارستمی ویژگی اسکار را نداشت و یا مثلا «بادکنک سفید» چرا به اسکار نرفت؟

«بادکنک سفید» را آقای ضرغامی مخالف بودند که به اسکار بفرستیم.

الان دیدید که چه جنجالی سر انتخاب در «جستجوی فریده» به پا شده است. آن فیلم چه ویژگی داشت که رفت و بعدش کارهای فرهادی و ...؟

من فکر می کنم که آن فیلم به خصوص اصالت حرف اول و آخرش بود و البته کارگردانی بسیار خوبش. ببینید اینکه فیلم‌های کیارستمی نرفت برای این بود که اسکار جذابیت برای مخاطب هم برایش خیلی مهم است. یعنی صرفا فیلمی مولف ساخته شده است اینها اصلا در اسکار جایی ندارد. قصه و جذابیت برایش مهم است. لذا فکر می‌کنم فیلم‌های کیارستمی هیچ وقت شانسش را نداشت ولی خب فیلم مجیدی هم قصه نو و تازه‌ای داشت و بعدا خیلی از کشورها رایت مجدد این قصه را از مجیدی خریدند و هم اینکه خوش ساخت بود و جذابیت‌های خانوادگی هم داشت. تا آن زمان ما به طور پیوسته در اسکار شرکت نمی‌کردیم. در آن زمان نه اسکار جای زیادی در دل ما می‌گرفت و نه ما توجه آنها را جلب می‌کردیم.

زمان «بادکنک سفید» هیات انتخاب نداشتید؟

نه نداشتیم. من فکر می کنم که کلا فیلم برای اسکار فرستادن قبل از هر چیز یک عزم ملی می خواهد. یعنی ما برای سینمای مملکت‌مان و ملت‌مان یک ارزش قائل باشیم و در مرحله بعدی آن تمنیات شخصی‌مان را بالا بیاوریم. یعنی وقتی از کسی می پرسیم که دوست دارد که فیلمش را به اسکار بفرستیم؟ وقتی خودش می‌داند شانسی ندارد بگوید نه یک فیلم دیگر را بفرستید. مثل این می‌ماند که شما را می‌خواهند برای پرش از ارتفاع به المپیک بفرستند و با خود می‌گویید که من دارم سهمیه را از یک نفر دیگر که می‌تواند در المپیک رقابت خوبی داشته باشد می‌گیرم، پس اگر نگاهت ملی باشد قبول نمی‌کنی. و البته که اگر هم بروی آبرویت در آنجا می‌رود. باید این نگاه ملی باشد و اگر ما این نگاه را داشته باشیم که اگر انصافا فکر کنیم که شانس فیلم دیگری بیشتر است، این خیانت به سینمای ملی است که روی فیلم خودمان اصرار کنیم. اگر این نگاه را داشته باشیم، می‌آییم و یک تیم از خبرگان را می گذاریم و از آنها می‌پرسیم که کدام فیلم ما شانس بیشتری دارد. و هر کدام را که انتخاب کردند با کمال میل می‌فرستیم.

به نظر شما «در جستجوی فریده» این شایستگی را داشت؟

من این فیلم را چندین بار دیده‌ام. شاید من اگر در آن جمع بودم آن را انتخاب نمی‌کردم. اگر می خواهیم بگوییم که مستند است. یک وقت ممکن است که می خواهیم اسمش را به عنوان مستند بلند نکنیم و بگوییم داستانی است که اتفاقا آدم‌ها خودشان نقش خودشان را بازی کرده‌اند، که این «در جستجوی فریده» به خصوص این ظرفیت را دارد، چون ساختار دراماتیک یک فیلم داستانی را دارد. شاید من توصیه می کردم که در بین مستندها شرکت کند و یک ظرفیت در مستندها داشته باشیم و شاید ما بتوانیم در یک سال هم اسکار بهترین فیلم خارجی و هم مستند را بگیریم و ان‌شالله یک سالی فیلم کوتاه هم بفرستیم. البته من «متری شش ونیم» را هم معرفی نمی کردم به لحاظ این که حرف تازه ای نداشت و واقعا اورجینالیته پایینی داشت. البته من نمی‌خواهم تحلیل فنی کنم ولی این فیلم چیز جدیدی نداشت و ضمن اینکه خیلی دیالوگ‌محور بود. شاید در بین این فیلم‌ها «قصر شیرین» انتخاب من می‌شد. اما الان که «در جستجوی فریده» رفته است من اگر بودم صدای مستندش را درنمی‌آوردم و همین‌طوری آن را شرکت می‌دادم و اجازه اکران برایش می گرفتم. شاید یک درصد الان وقت آفرینش یک شگفتی برای سینمای ایران توسط آکادمیسین‌های اسکار باشد و بخواهند به این بدهند. فقط تنها امیدم این است که این اتفاق بیفتد. انتخاب «قصر شیرین» این شگفتی را نمی‌آورد یعنی در هر صورت برای اسکار شانس هردویشان را من پایین می‌بینم. ولی الان که «در جستجوی فریده» انتخاب شده است من می‌گویم بیایید بد به دلمان نیاوریم و ساکت بنشینیم. شاید آنها گفتند که چه روایت جالبی است و انتخابش کردند.

چرا اینقدر پای سینمای بین‌الملل ایستادید به این اندازه که از ستاره شدن گذشتید؟

 بگذارید یک چیزی الان به شما بگویم که البته کمی شعاری هم به نظر می‌آید ولی اشکال ندارد. یکی از دلایلی که من پای سینمای بین‌الملل ایستاده بودم، در سهم خودم به نوعی مبارزه با صدام را گذاشته بودم. خب من خیلی سفر خارجی می‌رفتم و با خودم می‌گفتم که من هم در جبهه خودم با صدام دست به یقه می‌شوم و خدا را شکر در جبهه خودم صدام را شکست دادم. الان شما هیچ کدام متوجه نمی شوید که در آن زمان چه شرایطی بود. خب فضای مجازی وجود دارد و شما می‌توانید در آن پیام بدهید ولی آن زمان هیچکدام وجود نداشت. من وقتی به خارج از ایران می‌رفتم می‌دیدم که ما را چگونه معرفی می‌کنند. تصویر ما در اخبار فقط یک سری آدم بود که در خیابان‌ها فریاد می‌زدند. خب از آن طرف صدام شیک و متمدن بود و ما داشتیم با او می‌جنگیدیم. یعنی ما انسان‌های تروریست داریم با متمدنان جهان می‌جنگیم. یکی از چیزهایی که می‌توانست این را زیر سوال ببرد سینما بود. و ما باید در همه جشنواره‌ها حضور پیدا می‌کردیم تا اسم ایران شنیده شود و به تبع این جشنواره کودک هم از همان چیزهایی بود که همان زمان به من محول شده بود.

از این جشنواره بگویید. اصلا برای چه برگزار شد؟

پنج دوره از این جشنواره در تهران برگزار شد تا اینکه آقای بهشتی گفتند که می‌خواهیم آن رابه اصفهان ببریم. من صحبت‌هایی با آقای ملک مدنی که شهردار اصفهان است، کرده ام. شما به آنجا برو و ببین که آیا می‌توانی آنجا جشنواره را برگزار کنی یا نه؟ شهردار اصفهان خیلی استقبال کردند و گفتند که همه ما کمکت می کنیم. و با هم از مکان های شهر بازدید کردیم.  وقتی که خواستیم جشنواره را به اصفهان ببریم آقای ملک مدنی عوض شدند و آقای نیک کار به جایشان آمدند که ایشان هم با آغوش باز جشنواره را پذیرا بودند و شهرداری اصفهان در حاشیه زاینده‌رود یک سینما با ظرفیت دو هزار صندلی زد که اسمش را باغ نور گذاشتند. سه یا چهار دوره در آنجا برگزار کردیم و جشنواره کودک اصفهان در آن دوره جز معتبرترین جشنواره های کودک جهان شد و خود جشنواره هم در تولید سینمای کودک ایران تاثیر بسزایی داشت. یعنی فیلمسازان وقتی می‌آمدند تشویق می‌شدند که در سال بعد فیلم کودک هم داشته باشند. اولین بار بود که ما در آنجا شب ها و روزهای بحث را گذاشتیم و در باره فیلم صحبت و ابراز کردن را در آنجا پایه‌گذاری شد. در آن روزها جشنواره اصفهان یک حال و هوای دیگری به کل شهر می‌داد. حتی دانشجویان دانشگاه اصفهان می‌آمدند و چون خوابگاه از ساعت ۱۲ بسته می شد و آنها در جلسات بحث ما که برای عموم آزاد بود شرکت می‌کردند که ساعت ۳ یا ۴ تمام می‌شد گاهی گرفتار می‌شدند. من دیدم که دانشجویان در لابی نشسته‌اند، پرسیدم چرا نمی‌روید؟ گفتند که خوابگاهمان بسته است و نشسته‌ایم تا ساعت ۷صبح شود تا باز شود. یعنی این طور از جشنواره استقبال می‌شد. این جشنواره در اصفهان ۴دوره برگزار شد و بعد از آن من خداحافظی کردم.

 شما بیشتر چون در سینمای گذشته بودهاید آن دوره را دوست دارید. آیا هیچ وقت فکر کردهاید که خاطراتتان را بنویسید؟

حقیقتا من در نوشتن یک مقداری تنبلم ولی یکی دوباری هم به دوستانی که دستی در نوشتن دارند گفتم که بشینیم ضبط کنیم تا آنها بنویسند ولی هنوز فرصتش نشده است و شاید یک روز این کار را کنم.

تصویر سینمای امروز ایران پر از چالش و تهمت است از جمله اتهام سیاه‌نمایی و پول کثیف و ... .خب شما چون فیلم می‌سازید و در کنار دیگران جشنواره برگزار می‌کنید و حضور فعال دارید، به نظرتان چقدر از این اتهامات وجود دارد و چقدرش توهم است؟

در اینجا دو یا سه چیز من باید بگویم. یکی اینکه پول وقتی که به شما برسد من می‌گویم کثیف است ولی اگر به خودم برسد این را نمی‌گویم و این جز مشکلات فرهنگی‌مان است که داریم.  این را باید در موردش تحقیق کنیم و واقعیتش من درباره این موضوع تحقیق نکرده‌ام. به نظر من پول کثیف قبل از اینکه به سینما بیاید باید تکلیف کثافت بودنش را روشن کرده باشند ولی وقتی که به سینما آمد نباید خودمان را به اتفاقی که افتاده بد دل کنیم. حالا با اتفاقاتی که الان در قوه قضاییه می‌افتد امیدوارم که یک درصدی از این پول‌ها تکلیفش مشخص شود. حداقل اینکه در بدنه سینما خودمان همدیگر را متهم نکنیم. به نظر من هر پولی که در سینما می‌آید مبارک است و باید از آن استفاده بهینه شود و سینما بتواند گردش خوبی داشته باشد.اما چندین سال است که سکانداران سینمای ما درست از قلعه سینمای ما حراست نمی کنند و هر رهگذری می‌تواند یک سنگی بیندازد و اینها نمی‌توانند حرف اول و آخر را بزنند و قدشان کوتاه شده است و آن قدرت را ندارند که از این عرصه سینما نگهداری کنند. یکی همین بحث مالی است که اینها باید بودجه‌هایی را فراهم کنند و می‌توانند. ولی سیاست‌گذاران فرهنگی ما قدشان کوتاه است و قد فرهنگ ما همان طور که می‌بینیم خیلی بلند تر از این حرفهاست . یعنی فرهنگ ما مثل شتری است که افسارش را به دست یک آدم قد کوتاه داده‌اند که باید سرش را خم کند تا به اینها برسد. در صورتی که کسی که می‌خواهد در عرصه فرهنگ این کشتی را هدایت کند نباید این کوتاهی را داشته باشد.از جاهای مختلف به ما لطمه وارد می شود ما در همه زمینه ها دچار مشکل می‌شویم از جمله مالی، محتوایی و... . در دهه ۶۰ وقتی فیلمی پروانه نمایش داشت دیگر یعنی واقعا داشت و وقتی می‌گفتند نه، یعنی نه. یعنی این مدیر باید به زیردستان خودش بتواند این القا را کند که حواسش به همه چیز است  و ضمن آن هم به خارج از این سازمان هم این اطمینان را بدهد که من به آنچه اتفاق می‌افتد حواسم است پس شما به کار خودتان برسید. نه اینکه گوش این طرف را ببرد تا آنها مطمئن شوند. با گوش بریدن این طرف آنها یک گام به جلو هم می‌آیند و تا آنجا که می‌گویند شما اصلا چرا اینجا نشسته‌اید و بلند شو ما خودمان یک کاریش می کنیم. آنچه که در این زمانه اتفاق می‌افتد بازنده اصلی مردم هستند. مثلا اگر فلان فیلم توقیف شد فقط این نیست که یک فیلم توقیف شده بلکه مردم هم از دیدن آن محروم شده‌اند و اگر ما از این دید به آن نگاه کنیم، اصلا باید مسئول ما با خودش بگوید که اصلا چرا آقای ایکس این فیلم را ساخته است و پیامش چیست. آیا این پیام خوب است و یا نیست. اگر من جلوی این فیلم را بگیرم مردم من این پیام را از کجا می توانند بگیرند؟ نیاز پیامگیری مردم را از کجا می‌توانم تامین کنم؟ وقتی این دغدغه‌ها را داشته باشد آن وقت من شب راحت می توانم بخوابم و با خودم می گویم که مدیری بالای سرم وجود دارد که حواسش به همه چیز است. آن وقت اگر این مدیر یک روزی به من گفت که میشود فعلا این سوژه را کار نکنی؟ من قبول می‌کنم و می‌گویم که حتما حساب و کتاب‌هایش را کرده است.

این حرفی که شما زدید و فرمودید که هر پولی در سینما بیاید مبارک است. آقای سلطانی نیز اخیرا چیزی شبیه این را گفته اند که حتی اگر پول کثیف باشد وقتی به سینما بیاید تمیز می شود که بعد مجبور شدند تکذیبش کنند.

خب مگر در سینما چه کاری صورت می‌گیرد؟ در عادی‌ترین شکلش می‌خواهند فضای سرگرمی مردم را فراهم کنند. در مرحله اول که این تیم دور هم جمع می‌شوند خب این اتفاق مبارکی است. اما در کنارش هم گفتم باید طوری شود که قبل از اینکه به ما برسد نامبارکی یا مبارکی آن تسویه شده باشد.

می خواهم از شما در مورد آقای فرمان آرا بپرسم. «یک بوس کوچولو» که به نظرم جوابی بود برای آقای گلستان را شما تهیه کردید. چی شد که شما در آنجا تهیه کنندگی کردید؟

من به داستان این فیلم کار نداشتم و فقط می‌خواستم که یکی از کارهای آقای فرمان آرا را تهیه کنم و فرقی هم نمی‌کرد چه فیلمی باشد.ایشان قبلش فیلم «خانه‌ای روی آب» را ساخته بود و خیلی هم دچار مشکلات شده بود و با قوه قضاییه و اینور و آنور برای‌شان مسائلی به وجود آمده بود. ایشان یک روز به من گفتند که تو چرا فیلم من را تهیه نمی‌کنی؟ و من گفتم  تهیه می‌کنم. من با خودم گفتم که اگر به عنوان تهیه‌کننده این فیلم را به گونه‌ای بسازم که هم آقای فرمان آرا بتواند فیلمش را بسازد و هم ارشاد بتواند فیلمش را داشته باشد، و یک کمی شرایط را آرام کنم بدون این که منویات ممیزی ارشاد را به ایشان منتقل کنم، اوضاع درست می‌شود. چون بعضی از تهیه‌کننده‌ها این طور هستند که مثلا ارشاد می‌گوید اینها را باید در بیاورید و آنها به کارگردانشان می‌گویند که ارشاد این طور گفته است و تو یک کاریش بکن و او هم می‌گوید مثلا این را نمی‌توانم و دوباره آنها به ارشاد می‌گویند که کارگردان گفته که نمی‌تواند این کار را بکند و .... در واقع خود تهیه‌کننده هیچ نقشی ندارد که اگر یک جایی از فیلم را دید که با ممیزی تناسخ ندارد خودش همان جا به ارشاد بگوید که من اصلا این را به کارگردان نمی‌گویم و من در مورد این حرف دارم. و اگر هم دید که کارگردان اشتباه می‌رود خودش به او بگوید. تهیه‌کننده باید بتواند این دوطرف را اقناع کند.خب من با خودم گفتم اگر بتوانم این کار را انجام دهم، به نظر خودم وظیفه تهیه‌کنندگی‌ام را انجام داده‌ام. لذا اینکه راجع به چه سوژه‌ای است در مرحله بعدی بود.  بالاخره آقای فرمان آرا اینقدر برای من محبوب و محترم بود که این کار را برایش انجام دادم. فیلم هم بدون اینکه چیزی از آن سانسور شود تهیه شد. زمان آقای حیدریان پروانه ساخت را گرفتیم و ایشان به من هشدار دادند که آقای فرمان آرا برای فیلم قبلی با قوه قضاییه مشکل داشته و شما دارید ریسک می‌کنید. ولی من گفتم که حتما می‌خواهم این کار را انجام دهم و ایشان گفتند پس روی کوتاه آمدن ارشاد حساب نکن چون ما تمام مقرراتمان را انجام می‌دهیم و من هم گفتم که توقع ندارم که از مقررات عدول کنید و اتفاقا با هم دست دادیم. بعد از ایشان آقای جعفری جلوه بودند که ایشان برای تهیه‌کنندگی این فیلم از من تشکر کردند و البته من با آن بخش آقای گلستان کاری نداشتم؛ جفتشان از من بزرگتر بودند و در دعوای بزرگترها من نمی‌خواستم دخالت کنم.

اتفاقا سوال من درباره همین نسل از رفقای کارگردانتان است که با آنها شما کار یا سفر کردید  و دوست هستید. چه اتفاقی می‌افتد که این طوری می‌شود؟ شما خودتان برای بعضی از آنها که اسمشان بزرگ است حاضرید سرمایه بگذارید و کار کنید؟

به نظر من بی‌انصافی است که بگوییم  اینها تمام می‌شوند. من فکر می‌کنم که این هم به مدیریت ما بازمی‌گردد که دغدغه این را ندارد. مثلا آنها باید سوال کنند که چرا پوراحمد امسال پروانه ساخت نگرفته است؟ یا مثلا لیست فیلمسازان را ببینند و تحقیق کنند که چند نفرشان فیلم نساخته‌اند و کجا هستند؟ منظور من از مدیریت این است. همین آقای پوراحمد با دست چپش که خواب رفته است می‌تواند به خیلی از جاهای دنیا برود و برایشان فیلم بسازد و سینمایشان را راه بیاندازد؛ حتی کشوری هم که سینما ندارد را هم می‌تواند راه بیاندازد.  همان‌طور که می دانید آقای پوراحمد فیلم‌های با فکر و درجه یکی ساخته است. چنین آدمی مطمئنا فکرش تا آخر درست کار می‌کند. اینها سرمایه‌های ما هستند پس ما باید دغدغه این‌ها را داشته باشیم. ما چرا نباید کاری کنیم که شمع اینها تا آخر بسوزد؟ اینها فقط یک کبریت احتیاج دارند که نیاز به هزینه زیادی هم ندارد. ما اینها را با گرگ بازی اکران رو در رو کردیم که اصلا رحم و مروت سرش نمی‌شود و صاف در چشمت نگاه می‌کند و کارد را در حنجره‌ات می‌زند. ما الان با چنین سینمایی روبه‌رو هستیم.  شما کشورهای دیگر را نگاه کنید که با  چنین فیلمسازانی چه می‌کنند. وقتی این سرمایه‌ها کار نکنند این عیب از آنها نیست بلکه از ماست. من متاسفم که این اتفاق افتاده و چرخه اقتصادی سینما از مدیران جلو زد و فرهنگ جز اولویت‌های آقای روحانی نبود. بودجه‌ای که گیر فرهنگ می‌آید آنقدر کم است که مجبور هستند به بازار آزاد رو بیاورند و مافیا هم در بازار آزاد رشد می‌کند. حتما که نباید از ایتالیا بیاید. حتی همین فیلمسازانی که الان کار می‌کنند، من آن زمان را دور نمی‌بینم که آقای سعید روستایی هم کنار بروند. چون نسل‌ها خیلی سریع ورق می‌خورند. ده سال دیگر می‌گویند اصلا سعید روستایی را نمی‌شناسیم. خب حیف است. چون ما کشوری هستیم که مثل نفت فیلمساز می‌جوشد. ما ناشکری می‌کنیم که فیلمسازان را تبدیل به کسانی می‌کنیم که می نشینند و فیلم خارجی تماشا می‌کنند و غر می‌زنند. اینها کلی می توانند از طبیعت و آفرینش بگیرند و برای مردم ترجمه کنند. ولی ما آنها را کنار گذاشتیم.

 

۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۱:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی

«جوکر» گیشه سینمای جهان را شگفت‌زده کرد

فیلم «جوکر»

فیلم «جوکر» در هفته نخست اکران در آمریکا و گیشه بین‌الملل، فراتر از انتظارها عمل کرد و موفق به فروش چشمگیر ۲۳۴ میلیون دلاری در گیشه جهانی سینما شد.

به نقل از هالیود ریپورتر، فیلم «جوکر» به کارگردانی «تاد فیلیپس» سرانجام با درجه سنی (ویژه مخاطبان بالای ۱۷ سال=R) همزمان در سینماهای آمریکا و سایر نقاط جهان اکران خود را آغاز کرد و توانست ۹۳.۵ میلیون دلار در ۴۳۷۴ سالن سینمای آمریکا و ۱۴۰.۵ میلیون دلار نیز در ۷۰ کشور دیگر جهان بفروشد. 

این فیلم به سبب خشونت بیش از حد ضد قهرمان و نقش اصلی داستان با بازی «خواکین فینیکس» در سینماهای آمریکا تحت تدابیر امنیتی اکران شد اما توانست رکورد فروش آغازین سینمای آمریکا را در ماه اکتبر به نام خود ثبت کند. 

«جوکر» همزمان با آمریکا در ۷۰ کشور جهان نیز به روی پرده رفت و با فروش ۱۴۰.۵ میلیون دلاری، مجموع فروش جهانی این فیلم را اولین هفته اکران به ۲۳۴ میلیون دلار رساند و البته این فیلم هنوز در سینماهای چین نیز به عنوان یکی از بزرگترین بازارهای سینمایی جهان رونمایی نشده است. 

این فیلم که یکی از بالاترین آمارهای فروش را در سه روز نخست نمایش برای فیلم‌ها با درجه سنی محدود به نام خود ثبت کرد و در میان فیلم‌های اکران شده در سال ۲۰۱۹ نیز در رتبه پنجم پرفروش‌ترین فیلم‌های در هفته نخست اکران قرار گرفته است.

پس از رونمایی از فیلم «جوکر» در جشنواره فیلم ونیز که با کسب جایزه شیر طلای بهترین فیلم این رویداد سینمایی همراه شد، به تدریج نگرانی‌هایی درباره این فیلم به سبب مضمون‌های پوچ‌گرایانه و همچنین خشونت فراوان آن ایجاد شد وبه همین دلیل سینماهای آمریکا تدابیر ویژه‌ای اتخاذ کردند که شامل ممنوعیت استفاده از ماسک و لباس‌های خاص، رنگ کردن صورت و استفاده ازاسلحه یا شیء می‌شود که موجب ناراحتی حاضرین در سالن نمایش شود. 

همچنین پلیس آمریکا پیش از ورود مخاطبان با سالن‌های سینما کارت‌های شناسایی آن‌ها را بررسی می‌کند و در عین حال تاکید می‌کند که درجه سنی این فیلم (R=محدود) است و افراد پائین ۱۷ سال برای نمایش این فیلم باید با والدین خود همراهی شوند.

داستان فیلم «جوکر» درباره شخصیت شکست‌خورده‌ای به نام «آرتور فلک» است که پس از تجربه‌های تلخ فراوان تبدیل به یک دلقک قاتل و پوچ‌گرای خشن می‌شود. «خواکین فینیکس» پس از «جک نیکلسون»، «هیث لجر» و «جارد تلو»، چهارمین فردی است که در یک فیلم بلند سینمایی در نقش جوکر بازی می‌کند.

۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۰:۵۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید غلامرضایی